عکاسی آنی
عکاسی آنی
عکاسی آنی یا اسنپ شات در تعریف کلی آن به عکس هایی اطلاق می گردد که توسط آماتورها و با دوربین های ساده، جهت ثبت اتفاقات ساده گرفته می شوند.

پیدایش
عکس های آنی در اثر پیشرفت های تکنیکی نظیر تکنولوژی شاتر سرعت بالا از اویل دهه ۱۸۶۰ و پیشرفت رو به رشد فیلم های سریع تر و حساس تر، امکان پذیر گردیدند.
زیبایی شناسی
زیبایی شناسی آنی، اشکال متفاوتی به خود گرفته است. یکی رویکرد درونی شخصیتی و پذیرفته شده توسط هنرمندانی نظیر آلفرد استیگلیتس و دیگری رویکرد محکم ثبت واقعیت است که مفهوم لحظه قطعی هانری کارتیه برسون، تبلور آن می باشد.
تأثیرگذاری ها
عکاسی آنی بر عکاسان جدید خیابانی نظیر ویلیام کلاین و گری وینوگراند اثر گذاشت. همچنین در ایجاد روش شاعرانه تری از عکاسی شهری در سنت عکاسی اومانیستی نیز مؤثر بود.
عکاسی اجسام بیجان
عکاسی اجسام بیجان یا عکاسی طبیعت خاموش (به انگلیسی: Still life photography) شاخهای از هنر عکاسی میباشد٬ که به ثبت تصویر از اشیاء بیجان و معمولاً غیر متحرک همچون شعله شمع٬ دود٬ گلها، غذا، سنگ٬ کتاب، جواهرات٬ لوازم التحریر٬ میوهها و سایر اشیا محیط پیرامون میپردازد.
عکاسی از اجسام بیجان در حقیقت جزو سبکهای مشکل عکاسی محسوب میشود٬ عکاسان این سبک باید توانایی نورسنجی دقیق را داشته و از ذوق ترکیب بندی بالایی برخوردار باشند. هدف اصلی در عکاسی طبیعت بیجان٬ بیان ایده و مفهومی خاص٬ به سادهترین و روشنترین شکل ممکن است.
وجه تمایز اصلی این سبک با سایرسبکها٬ در حقیقت به چیدمان صحنه عکس مربوط است؛ چیدمان در حقیقت همان چیدن صحنه عکس و ساختن صحنه است؛ در این سبک٬ عکاسان در حقیقت بیشتر عناصر عکس را میسازند تا اینکه صرفاً سرگرم عکاسی باشند.
تاریخچه
این سبک از عکاسی جزو قدیمیترین سبکهای عکاسی میباشد و امروزه جزو پرطرفدارترین ژانرهای عکاسی نیز محسوب میگردد. اولین عکسهای این سبک مربوط به اوایل قرن ۱۹ میباشد و آن عکسی است با نام میز نهارخوری اثر نیِپس که به روش هلیوگرافی (heliography) ثبت شده است و مدت زمان ثبت این عکس حدود ۴ ساعت بوده است؛ در این تصویر چاقو، قاشق، شیشه، لیوان، کاسه، بطری، گلدان و قهوه جوش بخوبی مشاهده میگردد.
پس از آن قدیمیترین عکس این سبک که با استفاده از صفحههای نقرهای (daguerreotype) ثبت شده است نیز اثری است مربوط به سال ۱۸۳۷ که در استودیویی با نام داگر ایجاد شده بود.
چیدمان و ساختار بندی
در عکاسی طبیعت خاموش٬ این عکاس است که عناصر صحنه را میسازد٬ و با توجه به این نکته٬ همانقدر که این سبک عکاسی به دلیل حساسیت چیدمان٬ سخت است٬ به دلیل آزاد بودن عکاس در تعیین ساختار تصویر٬ آسان میباشد.
برای چیدمان بهتر٬ میتوان از قانون یکسوم و همچنین قابهای مصنوعی استفاده نمود. انتخاب اجسامی که تفاوت رنگی زیادی با یکدیگر دارند نیز (کنتراست رنگی بالا) بر اثرگذاری بیشتر تصاویر گرفته شده در این سبک میافزاید.
در کادربندی هنگام ثبت عکس نیز بایستی بسیار دقت نمود؛ عکاس باید به گونهای کادربندی کند تا تصویر محدود گردد و توجه بیننده به سمت سوژه اصلی هدایت شود.
پس زمینه
بیشتر عکاسان از پس زمینههای به رنگ روشن و ساده استفاده میکنند٬ چراکه به آنها این اطمینان را میدهد که پس زمینه توجه را از سوژه اصلی منحرف نمیکند٬ البته این یک قانون ثابت و همیشگی نیست؛ برخی عکاسان باتجربهتر٬ قادر هستند تا بدون توجه به پس زمینه٬ عکسهای زیبایی در این سبک خلق کنند. شما میتوانید هر پس زمینهای را که دوست دارید برای کار خود انتخاب کنید٬ که میتواند یک دیوار آجری با بافت درشت باشد یا یک پرده یا هرچیز دیگر.به طور معمول برای اجسام به رنگ روشن٬ یا نورانی(مانند شمع شعلهور) از پس زمینههای تیره و برای اجسام تیره از پس زمینههای روشن بهره میبرند.
نورپردازی
در این سبک دیگر مشکلات نوری در عکاسی٬ مانند سایر ژانرهای عکاسی مطرح نیست٬ چراکه در آن عکاس میتواند در طول روز با استفاده از نور طبیعی و انعکاس دهندههای نور٬ عکاسی کند و در هنگام مناسب نبودن نور محیط٬ به راحتی با نورپردازی مصنوعی مشکل را حل نماید.
برای بهبود نور محیط٬ در صورت مناسب نبودن آن٬ اولین و بهترین گزینه برای عکاسان این سبک٬ استفاده از سافتباکس است.
عکاسی از آسمان
عکاسی از آسمان به عکاسی از آسمان یا ابرها گفته میشود. البته میبایست خاطر نشان کرد که این ثبت عکس از آسمان با عمق میدان ها و زوایای متفاوت و در زمان های خاصی می تواند صورت گیرد . بطور مثال ثبت عکس با لنز واید از یک آسمان صاف یا ابری و یا با لنز تله از یک تکه ابر ، هوای بارانی ، شفق قطبی ، رعد و برق و غیره ...
عکاسی از رد ستارهها
عکاسی از رد ستارهها نوعی تکنیک عکسبرداری از نوع عکاسی نجومی است که از حرکت زمین و ستارهها ناشی میگردد، به طوریکه پس از عکاسی خطوط منحنی رد ستارهها ثبت میگردد. هنگامی که زمین به گرد خود میچرخد، ستارهها در یک جایگاه ثابت قرار نمیگیرند (از لحاظ دید چشم زمینی) و به نظر میرسد ستارهها کم و بیش به سمت غرب دارای حرکت هستند.
وقتی از ستارهها عکاسی میکنیم، به دلیل طولانی شدن زمان نوردهی و گردش زمین به دور خود، ستارهها مانند خطوط منحنی بر روی فیلم ثبت میشوند. اگر بخواهیم این مورد را بر طرف کنیم، دوربین باید به وسیلهٔ یک موتور درایو، در خلاف جهت حرکت زمین و با سرعت مناسب به گردش در آید.
عکاسی از طبیعت
عکاسی از طبیعت، عکاسی از مناظر طبیعی، زندگی وحوش، گیاهان و تصاویری از بافتهای طبیعی میباشد. عکسهای این سبک به طور معمول خالی از حضور انسان یا عناصر انسانی - همچون ساختمانها - و حتی حیوانات دستآموز و اهلی است.
عکاسی از مجسمه
اکثراً عکاسی از مجسمه را با عکاسی معماری در یک گروه و ردیف قرار میدهند. در صورتی که چنین قرابتی وجود ندارد، زیرا اگر چه این دو موضوع در حقیقت همسایه یکدیگرند، اما تکنیک عکسبرداری از هر یک از آنها به قدر کافی با دیگری اختلاف دارد. امکان تجزیه و تحلیل در عکاسی از مجسمه بسیار زیاد است و اغلب آن را به هنر پرتره میتوان نزدیکتر دانست. عکاس در این مورد آزادی عمل قابل ملاحظهای دارد و شخصیت او به خوبی میتواند تجلی کند.
انتخاب نور ملایم یا خشن، انتخاب زاویه تابش آن، انتخاب زاویه دید و بالاخره انتخاب کادر چه در موقع گرفتن عکس و چه در حین آگراندیسمان مسایلی هستند که هر یک بر حسب تکنیک شخصی عکاس میتواند حل و فصل شود.
انتخاب زاویه دید صرفاً از نقطه نظر پرسپکتیو صحیح کافی نیست، بلکه برای بهتر نشان دادن مجسمه از حالت و وضع آن نیز باید یاری جست. کافی است دور مجسمه بچرخید تا ببینید برای قرار دادن دوربین چقدر نقاط زیادی وجود دارد. تصادفاً اغلب آنها نیز خوب و مناسب است. در این میان آنهایی ترجیح دارند که اصالت اثر را بر هم نزنند. بر حسب اینکه بخواهید سر تا پای مجسمه را بگیرید یا فقط نیمی از اندام آن را، تمام صورت و یا جزئی از حالت صورت را، خواهید توانست تصاویر بسیار متعدد و مختلفی از یک مجسمه به دست آورید. یکی از شرایط مهم و اصلی موفقیت در عکاسی از مجسمه، نمایاندن جنس آن است، به نحوی که با یک نگاه، مرمر از سنگ و فلز از چوب تشخیص داده شود.
عکاسی از مناظر
عکاسی از مناظر نوعی از عکاسی است که از فضای طبیعی در زمین عکاسی میشود که گاهی این مناظر خیلی بزرگ و پایان ناپذیرند و گاهی هم خیلی کوچکند. برای عکسبرداری از مناظر نیاز به عمق میدان وضوح بالا وجود دارد، بنابراین استفاده از لنزهای نرمال و واید و همچنین استفاده از اعداد بالا برای دیافراگم ( برای مثال 22 ) کمک بسیاری برای ثبت تصاویر با کیفیت خواهند کرد. استفاده از سه پایه برای عکسبرداری از مناظر در شب لازم است. برای عکاسی از مناظر در شب، بی حرکت بودن دوربین عکاسی مهمترین مسئله برای ثبت تصویر با کیفیت است.
عکاسی انتزاعی
انتزاعی یا آبستره در برابر واقعی قرار میگیرد. واقعی چیزی است که در جهان وجود داشته باشد و انتزاعی چیزی که به شکل خالصش در جهان نباشد. عکاسی انتزاعی، شاخهای از عکاسی است که با حذف برخی ویژگیهای سوژه و پررنگ کردن برخی دیگر، به بیانی انتزاعی دست مییابد.
در هنر دو نوع انتزاع استفاده میشود: یکی پدید آوردن چیزهایی که در خارج وجود ندارند، یعنی واقعی نیستند، و دیگری بازنمایی واقعیت ها با حذف برخی بخشهای غیر ضروری آن ها. حالت اول در عکاسی ممکن نیست و تنها حالت دوم باقی میماند. در این حالت عکاس با حذف برخی خصوصیات یک چیز، تاکید بیشتری بر جنبه های مهمتر سوژه میکند و به بیننده امکان میدهد که سوژه را از همان جنبه ای که او میبیند ببیند. به عنوان نمونه اگر شما بتوانید در عکسی خود به نوعی قد و وزن انسانی را حذف کنید و کاری کنید که تنها مفهوم انسانیت او منتقل شود، عکس شما آبستره خواهد بود.
ما جهان پیرامون خود را رنگی میبینیم و اگر تصویری سیاه و سفید باشد، انتزاعی و غیر واقعی است. استفاده از زوایای غیر معمول نیز باعث میشود که عکس حالت طبیعی نداشته باشد و در کار انتزاعی کردن میتواند فاکتور مهمی باشد. در این حالت شما کاری کردهاید که بیننده تصویر را از طریق عادت همیشگی خود نبیند و تا حدی از حالت معمول جدا شود و این نوعی انتزاع است. اغراق در رنگ، واید یا تله بودن بیش از حد، فکوس بیش از حد در سوژه ها، استفاده از ساتریشن (وی واید یا رنگ) بسیار غلیظ، استفاده از کنتراست بالا، تصاویر سیاه یا ضد نور، حرکت دوربین در حین عکاسی و هر گونه استفاده غیر معمول از تجهیزات عکاسی، گونهای انتزاعی به عکس ها خواهد بخشید.
عکاسی پرتره
عکاسی پرتره، شاخهای از عکاسی است که در آن از چهره انسان عکسبرداری میشود.
روشهای نورپردازی
نورطبیعی
نورپردازی رامبراند
نورپردازی پروانهای
انواع
این نوع عکاسی خود شامل انواع مختلفی است:
پرتره تمام قد
پرتره پرسنلی
پرتره هنری
پرتره سیاسی
پرتره تبلیغاتی
پرتره خانوادگی
و....
معمولاً فاصلههای کانونی لنزهای مورد استفاده برای عکاسی پرتره بخاطر بار روانی لنزهای واید و نرمال(بسیاری از افراد در هنگام قرار گرفتن در مقابل دوربین های عکاسی یا فیلمبرداری دچار انقباض در عضلات صورت خود می شوند به گونه ای که نوعی اضطراب در چهره آنها نمایان می شود، بنابراین با استفاده از لنزهای تله و فاصله گرفتن از سوژه این مشکل تا حد قابل توجهی کاهش می یابد)، از دو برابر نرمال به بالا و بخاطر کاهش شدید عمق میدان وضوح در لنزهای تله بلند، کمتر از چهار برابر لنز نرمال است. بهتر است عکسهای پرتره را با عمق میدان کم (یعنی با دیافراگم باز) تهیه کرد تا پس زمینه محو شود و سوژه با تاکید بیش تری دیده شود.
کارگاه عکاسی
کارگاههای عملی عکاسی پرتره به منظور آموزش نورپردازی و پوزیشن تصویر توسط نهادهای آموزشی برای هنرجویان برگزار میشود. در این کارگاهها هر کارآموزی با کارهای مختلفی از قبیل نورپردازی، روتوش نگاتیو (در عکاسی آنالوک)، تکنیکهای ادیت (فتوشاپ و ...) آشنا شده و بسته به ذوق و روان خود آنها را برای بدست آوردن نتیجه مطلوب در عکاسی پرتره بکار میگیرد.
عکاسان پرتره
یوسف کارش
فخرالدین فخرالدینی
هادی شفائیه
سید مهدی امیری دشت بیاض - باهر
عکاسی تبلیغاتی
عکاسی تبلیغاتی (به انگلیسی: Commercial photography) ، شاخهای از عکاسی است که عکاس از محصولات، کالاها، تولیدات و خدمات افراد یا شرکتها عکسبرداری میکند.
عکاسی تجاری
(عکاسی تجاری(به انگلیسی: Commercial Photography)، به هر نوع عکاسی که برای آن به عکاس پولی پرداخت میشود، اطلاق میشود. در واقع عموماً در این نوع عکاسی، برای عکاس کمتر جنبه هنری کار اهمیت دارد.
این تعریف شامل عمدهفروشی، خردهفروشی و استفادههای حرفهای از عکاسی میشود.
در این شاخه از عکاسی کلام مشهوری وجود دارد، مبنی بر این که "یک عکس به اندازه یکهزار حرف میارزد" (A picture is worth a thousand words)
عکاسی تجاری میتواند شامل: عکاسی تبلیغاتی، عکاسی مد، عکاسی گلامور، عکاسی از صحنه جنایت، عکاسی اجسام بیجان، عکاسی خوراکی، انواع عکاسی خبری، عکاسی پرتره، عکاسی عروسی، عکاسی از مناظر، عکاسی حیات وحش و پاپاراتزی شود.
عکاسی جداییطلب
عکاسی جداییطلب، ژانری از عکاسی بود که در سال ۱۹۰۲ توسط آلفرد استیگلیتس پایه گذاری شد تا جدایی از پیکتوریالیسم مسلط بر فضای عکاسی آمریکا را ابلاغ نماید. این جنبش با گذار از پیکتوریالیسم به عکاسی صریح، نشانگر آغاز مدرنیسم در عکاسی می باشد. پایان رسمی این جنبش، با پیوستن آلفرد استیگلیتس به جنبش عکاسی صریح و تحت تأثیر پل استرند به وقوع پیوست.
عکاسی جنگ
عکاسی جنگ شاخهای از عکاسیست که به ثبت تصاویر از درگیریهای مسلحانه و زندگی در مناطق جنگزده میپردازد. عکاسی جنگ به مردم کمک میکند تا عمق یک فاجعهٔ جنگی را که از طریق نوشتار قابل انتقال نیست درک کنند.
تاریخچه
جنگهای داخلی آمریکا نقطهٔ شروع عکاسی جنگ بود. در این عکسها چهرهٔ خشن و بیپردهای از زشتیهای این جنگ داخلی برای مردم فاش شد. در واقع مردمی که جنگ داخلی را اقدامی شرافتمندانه به حساب میآوردند با دیدن تصاویری از واقعیتهای این جنگ شوکه شدند.
به علت حساسیتهای نظامی و استراتژیک، اجازهٔ تصویربرداری چندانی در جنگ جهانی اول به عکاسان داده نشد، هر چند عکاسی از پیکارهای مبارزاتی، سالها پیش از این جنگ آغاز شده بود.
عکسهای جنگی در طول جنگ جهانی دوم بیشتر ترغیبکنندهٔ روحیهٔ میهنپرستی و افشاکنندهٔ بیعدالتیهای اجتماعی بود. اما عکسهای تکاندهنده از فاجعههای جنگ ویتنام باعث ایجاد روحیه و تفکرات ضد جنگ در مردم شد.
سوژههای عکاسی
سوژههای عکاسی جنگ میتوانند خارج از محدودهٔ جبههٔ یک جنگ نیز باشند. ثبت تصاویر ویرانههای بهجامانده از جنگ و لطمات انسانی نیز در حوزهٔ همین عکاسی قرار دارد. در واقع هدف اصلی عکاسی جنگ، بهتصویرکشیدن چهرهٔ انسانی است که به هر شکل درگیر این نزاع و درگیری است؛ خواه یک سرباز خسته باشد خواه یک کودک غمگین.
همانطور که تاریخ نشان داده است، عکاسی جنگ تاثیر زیادی در افکار عمومی دارد و ممکن است مانند مثال جنگ ویتنام، مردم را در مقابل سیاست کشور قرار داده و حتی دولتمردان را مجبور به توقف جنگ کنند.
عکاسی حیات وحش
عکاسی حیات وحش، شاخهای از عکاسی است که در آن از حیوانات و جانوران زنده و در محیط طبیعی آنها عکسبرداری میشود.
عکاسی در این سبک، نیاز به دانش بالا و تجربهٔ فراوان در زمینهٔ عکاسی و آشنایی با رفتار حیوانات گوناگون دارد. عکاسان باید توان اثبات طبیعی بودن تصاویر را داشته باشند؛ عکاسی از حیوانات اهلی جزو عکسهای این ژانر محسوب نمیشود.
در عکاسی از حیات وحش، عکاس به دنبال به تصویر کشیدن حیوانات جالب به همراه حرکاتی مانند غذا خوردن یا جنگیدن آنها است. اگر چه عکاسی از حیات وحش و یا شکار برای دنیای عکاسی تکرای است.
در این نوع عکاسی، دهانه ی باز لنز برای دستیابی به سرعت بالا و ثبت سوژهی در حال حرکت و محو کردن پس زمینه استفاده میشود. همچنین عکاسان حیاتوحش، از لنز تله استفاده میکنند بنابراین عکاسان حیات وحش بیشتر احتیاج به سهپایه دارند. آنها همچنین برای این که بتوانند به حیات وحش نزدیکتر شوند احتیاج به وسایلی برای استتار دارند. گاهی برای اینکه قدرت مانور عکاس برای تعقیب حیوانات وحشی زیاد شود از تک پایه استفاده میشود. تک پایهها به دلیل سبک بودن و قابلیت تحرک سریع بهتر از سه پایه ها عمل میکنند. سید بابک موسوی یکی از عکاسان برتر حیات وحش ایران میباشد و تاکنون عکسهای بسیار خوبی از حیات وحش ایران به ثبت رسانده است.
عکاسی خبری
عکاسی خبری یا فتوژورنالیسم به عکسهایی گفته میشود که پبام و هدف اصلی آنها خبر رسانی است. و آنگونه که کارشناسان رسانه تعریف میکنند؛ عکاسان خبری، همان نویسندگان مقاله و مخبران خبر به وسیله تصویر یا همان عکس هستند
سه تعریف رایج درباره عکاسی خبری وجود دارد:
هنری است که برای قصهگویی عکاسانه به کار گرفته میشود تا زندگی را مستند کند. پدیدهای جهانی است و به همه مربوط است و از محدودیتهای زبانی و فرهنگی عبور میکند. فتوژورنالیسم ما را به عکسهایی ارجاع میدهد که یک داستان را بیان میکند؛ مثل عکسهایی که در رسانههای خبری میبینیم یا مجلات، گاهنامهها یا هفتهنامهها. این عکسها میتواند دربر گیرندهٔ عکاسی مستند، عکاسی تبلیغاتی، عکاسی در صحنه، عکاسی ورزشی، زندگی جاری، علایق انسانی و به تصویر کشیدن شیوه معاصر و رایج زندگی باشد. اما نکتهٔ مهم در این بخش این است که در فتوژرنالیسم روایت عکس مقدم بر قضاوت است، یعنی باید عکس، دیگران را به قضاوت بکشد، پس لازم است به عکاسان خبری گفته شود: سعی نکنید قضاوت خود را به عکس القا کنید. در فتوژرنالیسم، عنوان یا مضمون مقدم بر عکس است و باید به مخاطبان و بینندگان و کسانی که داوری میکنند کمک کند تا خودشان داستان یا ماجرا را کشف کنند.
ژورنالیسمی است که داستانی را از طریق تصاویر بیان میکند. میتوان اینطور برداشت کرد که در ذهن غربیها، فتوژرنالیسم تک فریم نیست؛ به همین علت است که همیشه یک فیچر یا گزارش تصویری جداگانه دارند و یک تک فریم؛ که تک فریم در واقع اوج گزارش تصویری است.
تعریف آخری که از فتوژورنالیسم میتوان عنوان کرد این است که گفته شود:
شکلی ویژه از ژورنالیسم است که تصاویری را خلق میکند تا داستانی خبری را بازگو کند؛ هرچند معمولاً اینطور فهم میکنند که اصل بر تک فریم است، در حالی که اینطور نیست. در حالت عامتر هم به مطالب بسیار مهم و جدی که عکاسی شدهاست گفته میشود.
عکاسی در شب
عکاسی در شب، به عکاسی در فضای آزاد در ساعات شب گفته میشود. عکاسی در شب، معمولاً با دیافراگمهای بسته و زمانهای نوردهی طولانی انجام میشود. در این عکاسی نقاط نورانی متحرک به صورت خطی نورانی و کشیده در صفحه حساس عکاسی ضبط میشود.
تاریخچه
در اوایل سال ۱۹۰۰، آلفرد استیگلیتز - Alfred Stieglitz - و ویلیام فریزر - William Fraser -، شروع به عکاسی در شب کردند. بیل برانت - Bill Brandt - و براسای - Brassai - پایهگذاران اصلی عکاسی در شب هستند. در سال ۱۹۳۲ اولین کتاب عکاسی در شب را که عکسهای او از خیابانهای پاریس بود با نام پاریس در شب - Paris de Nuit - منتشر کرد. در طول جنگ جهانی دوم، بیل برانت عکسهایی سیاه و سفید از خیابانهای لندن در زیر نور مهتاب تهیه نمود.
در سال ۱۹۹۰ عکاس متولد انگلیس، مایکل کننا - Michael Kenna - موفقترین عکاس شب معرفی شد. عکسهای سیاه و سفید مایکل که اغلب در ساعات طلوع و غروب خورشید از سان فرانسیسکو، ژاپن، فرانسه، و انگلستان تهیه شده بود، ارائه گردید. به یادماندنیترین پروژههای مایکل تصویر نیروگاه راتکلیف در شرق میدلندز، انگلستان، و تصاویری از اردوگاههای کار اجباری نازیها پراکنده در سراسر آلمان، فرانسه، بلژیک، لهستان و اتریش است.
در آغاز قرن ۲۱ با محبوبیت دوربینهای دیجیتال، کار عکاسی در شب بسیار آسانتر شد. امروزه صدها وب سایت در این خصوص وجود دارند.
ضریب شوارتز شیلد
شوارتز شیلد، در تحقیقات خود، در خصوص عکسبرداری از ستارگان متوجه گردید که نورسنجی عادی در زمانهای نوردهی طولانی منجر به نتیجه عادی نمیباشد. یعنی هر چه زمان نوردهی طولانیتر باشد، نوردهی کفایت لازم را برای یک اکسپوز صحیح نمیدهد. بدین خاطر ضریبی را محاسبه و ایراد کرد، که به تناسب زمان نوردهی، لحاظ شده و اصلاح عدم کفایت نوردهی را مینماید. این ضریب در عکاسی به ضریب شوارتز شیلد معروف است.
عکاسی خیابانی
عکاسی خیابانی (به انگلیسی: Street Photography) به عنوان بدنه هنر عکاسی، صحنههایی از زندگی روزمره مردم را سوژه اصلی خود قرار میدهد. خیابانها، پارکها، کارناوالها، محلهای خرید و مراکزی که مردم گرد هم میآیند، محل اصلی تهیه عکسهای خیابانی است. هر چند این عکاسی شاخهای از عکاسی مستند به شمار میآید اما از بعضی لحاظ با هم متفاوت هستند از جمله اینکه هدف اصلی عکاسی خیابانی به تصویر کشیدن مردم است و نه پوشش یک اتفاق. در واقع این شاخه از عکاسی آیینهای است در برابر مردم که گاهی نیز با شوخ طبعی و یا لحنی طعنهآمیز پیامهای سیاسی و یا اجتماعی را منتقل میکند که در چنین شرایطی به عکاسی مستند نزدیک میشود. سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ نقطه اوج و شکوفایی تاریخ عکاسی خیابانی است.
عکاسی رنگی
پس از کشف ترکیبات رنگی حساس به رنگهای نور و فیلم سیاه و سفید پنکرومیک، تکنیک عکاسی رنگی توسعه یافت و عمومیت یافتن آن به ظهور کوداکروم مربوط میشود که در سال ۱۹۳۵ در دسترس مصرف کنندگان قرار گرفت.
پیشینه
در سال ۱۶۱۱ دومینیس نشان داد که نور مرئی از سه نور اساسی قرمز، سبز و آبی، تشکیل شدهاست که به آنها رنگهای اولیه میگویند. این مفهوم در توسعه نظریه عکس رنگی و عکاسی رنگی بسیار مفید واقع شد و در سال ۱۸۶۱ این عقیده کم کم قوت گرفت که برای توسعه تصویر رنگی، یک فیلمی از سه لایه باید ساخت که هر لایه آن نسبت به یکی از سه رنگ اولیه حساس باشد. این نظریه توسط ماکسول دانشمند معروف انگلیسی ارائه شد و هم او بود که اولین عکس رنگی را گرفت. و نتایج به دست آمده توسط وی بعدها با نظریه جدید مربوط به این فن، کاملاً مطابقت داشت.
سیر تحولی و رشد عکاسی
در سال ۱۸۳۹ واگر ضمن بررسیهای بیشتر دریافت که برای برداشتن هالیدهای نقره نور نامرئی باقیمانده برروی فیلم یا صفحه عکاسی باید از محلول تیوسولفات سدیم استفاده کرد که با نمکهای نقره، تیوسولفات نقره محلول در آب که قابل شستشو با آب است تولید میکند (این واکنش توسط هرشل بیست سال قبل از آن کشف شده بود). فرایند پیشنهادی واگر موجب شد تا بتوان در کمتر از یک دقیقه عکس را ثابت کرد. در سال ۱۸۴۱ یک انگلیسی بنام ویلیام تالبوت استفاده از فرایند تازهای را اعلام کرد. این فرایند شامل تهیه کاغذ حساس در مقابل نور به وسیله یدید نقرهاست. عکس را بر روی این نوع کاغذ به وسیله اسید گالیک میتوان ظاهر کرد. تصویر بدست آمده دقیقاً برعکس وضعیت شیئی است که از آن به دست میآید (یعنی نواحی روشن آن تیره و نواحی تیره آن روشن ظاهر میشود عکس منفی). این تصویر منفی اگر بر روی یک کاغذ حساس عکاسی قرار داده شود و پس از قرار گرفتن در مقابل نور ظا هر شود عکسی مثبت که با وضعیت اولیه شیئی مطابقت دارد (تصویر مثبت) را میدهد. با وجود اینکه زمان لازم در فرایند تالبوت کمتر از فرایند داگر است، اما تصاویر به دست آمده چندان واضح نیست. آشکار است که برای رفع این نارسائی باید با روش مناسبی هالیدهای نقره را بر روی یک جسم شفاف تثبیت کرد. این کار در آغاز به وسیله سفیده تخم مرغ بر روی شیشه انجام میگرفت و تصویرهایی نسبتاً روشن بدست میآمد. اما این تصویرها به آسانی آسیب پذیر بود. سر انجام در سال ۱۸۷۱ این مشکل توسط یک عکاس آماتور و فیزیکدان به نام مادوکس بدین صورت از میان برداشته شد که وی امولسیون ژلاتینی از نمکهای نقره را بر روی شیشه یا کاغذ عکاسی تثبیت کرد.
تولید عکس رنگی
برای تولید عکس رنگی از سیستم فیلتر رنگهای اولیه استفاده میشود. این رنگها از طریق جذب نورهای اولیه توسط ترکیبات رنگی روی فیلم به وجود میآید. به این ترتیب که اگر یک ترکیب رنگی فقط رنگ اولیه نور را جذب کند، رنگ باقیمانده، آبی متمایل به سبز (سیان) خواهد بود، اگر نور آبی جذب شود، رنگ زرد و اگر نور سبز جذب شود رنگ قرمز متمایل به آبی (مگنتا) ظا هر میشود. هرگاه آمیزة کاملی از رنگهایی که بتوانند رنگهایی اولیه معینی را که در طول فرایند ظهور در امولسیون عکاسی تشکیل شودجذب کنند، یک تصویر با رنگ دلخواه تولید میشود. برای مثال، مخلوطی از مکنتا و سیان، رنگ آبی را ظا هر میکند. زیرا مگنتا نور سبز و سیان را جذب میکند و فقط نور آبی از مخلوطسه نور باقی میماند که میتواند عبور کند.
ظهور رنگ
{{اصلی|ظهور (عکاسی)}} بیشتر فیلمهای رنگی به کمک یک فرایند رنگی حاصل از ترکیبات رنگی موجود در فیلم ظا هر میشوند که نخستین بار در سال ۱۹۱۲ توسط فیشر شیمیدان آلمانی کشف شد. اساس این فرایند اکسیده شدن ماده ظا هرکننده و تبدیل آن به یک جسم رنگ ساز است، که این ترکیب در واکنش با یک مولکول همتای خود، رنگ مورد نظر را به وجود میآورد. در بعضی از فیلمهای رنگی نظیر کوداکروم(II)، مولکول همتا در محلول ظهور حل شده و در مجاورت دانه هایها لید نقره، با مولکول رنگ ساز ترکیب میشود. در برخی دیگر از فیلمهای رنگی مانند کوداکروم، اکتاکروم، آننسکوکروم، مولکولهای همتا به طور یکنواخت در لایههای امولسیونی توزیع شده و در آن جسم رنگی مورد نظر را تشکیل میدهند. ظا هر کنندههای رنکی عموماً از نوع آمینهای جانشین شدهاند. برای تولید رنگ سیان در فرایند ظهور، یک ترکیب فنولی مانند آلفا نفتول به صورت یک همتا عمل میکند. به منظور تغییر میزان حلالیت و افزایش سرعت ظهور، در ساختار ظا هر کنندهها تغییراتی توسط متخصصهای ظهور فیلم داده میشود. مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که مواد به کار رفته در محلول ظهور، ممکن است برای بیشتر افراد حساسیت زا بوده و موجب بروز تورم در پوست دست آنها شود. از این رو، همواره کوشش شدهاست با ایجاد تغییرات مناسب، از میزان سمیّت و حساسیت زایی این محلول ظهور فیلم کاسته شود.
فرایند کوداکروم
یک مثال جالب از سیستم عکاسی رنگی که بطور وسیعی به کار برده میشود، فرایند کوداکروم میباشد. این فرایند برگشت پذیر است، یعنی رنگها بر حسب ارزشهای صحیح آنها تولید میشوند و نه برحسب رنگهای مکمل یا منفی آنها. نخستین ماده ظاهر کننده در فرایند کوداکروم، یک ظاهر کننده فیلم سیاه و سفید بودهاست.
عکاسی آنی یا اسنپ شات در تعریف کلی آن به عکس هایی اطلاق می گردد که توسط آماتورها و با دوربین های ساده، جهت ثبت اتفاقات ساده گرفته می شوند.

پیدایش
عکس های آنی در اثر پیشرفت های تکنیکی نظیر تکنولوژی شاتر سرعت بالا از اویل دهه ۱۸۶۰ و پیشرفت رو به رشد فیلم های سریع تر و حساس تر، امکان پذیر گردیدند.
زیبایی شناسی
زیبایی شناسی آنی، اشکال متفاوتی به خود گرفته است. یکی رویکرد درونی شخصیتی و پذیرفته شده توسط هنرمندانی نظیر آلفرد استیگلیتس و دیگری رویکرد محکم ثبت واقعیت است که مفهوم لحظه قطعی هانری کارتیه برسون، تبلور آن می باشد.
تأثیرگذاری ها
عکاسی آنی بر عکاسان جدید خیابانی نظیر ویلیام کلاین و گری وینوگراند اثر گذاشت. همچنین در ایجاد روش شاعرانه تری از عکاسی شهری در سنت عکاسی اومانیستی نیز مؤثر بود.
عکاسی اجسام بیجان
عکاسی اجسام بیجان یا عکاسی طبیعت خاموش (به انگلیسی: Still life photography) شاخهای از هنر عکاسی میباشد٬ که به ثبت تصویر از اشیاء بیجان و معمولاً غیر متحرک همچون شعله شمع٬ دود٬ گلها، غذا، سنگ٬ کتاب، جواهرات٬ لوازم التحریر٬ میوهها و سایر اشیا محیط پیرامون میپردازد.
عکاسی از اجسام بیجان در حقیقت جزو سبکهای مشکل عکاسی محسوب میشود٬ عکاسان این سبک باید توانایی نورسنجی دقیق را داشته و از ذوق ترکیب بندی بالایی برخوردار باشند. هدف اصلی در عکاسی طبیعت بیجان٬ بیان ایده و مفهومی خاص٬ به سادهترین و روشنترین شکل ممکن است.
وجه تمایز اصلی این سبک با سایرسبکها٬ در حقیقت به چیدمان صحنه عکس مربوط است؛ چیدمان در حقیقت همان چیدن صحنه عکس و ساختن صحنه است؛ در این سبک٬ عکاسان در حقیقت بیشتر عناصر عکس را میسازند تا اینکه صرفاً سرگرم عکاسی باشند.
تاریخچه
این سبک از عکاسی جزو قدیمیترین سبکهای عکاسی میباشد و امروزه جزو پرطرفدارترین ژانرهای عکاسی نیز محسوب میگردد. اولین عکسهای این سبک مربوط به اوایل قرن ۱۹ میباشد و آن عکسی است با نام میز نهارخوری اثر نیِپس که به روش هلیوگرافی (heliography) ثبت شده است و مدت زمان ثبت این عکس حدود ۴ ساعت بوده است؛ در این تصویر چاقو، قاشق، شیشه، لیوان، کاسه، بطری، گلدان و قهوه جوش بخوبی مشاهده میگردد.
پس از آن قدیمیترین عکس این سبک که با استفاده از صفحههای نقرهای (daguerreotype) ثبت شده است نیز اثری است مربوط به سال ۱۸۳۷ که در استودیویی با نام داگر ایجاد شده بود.
چیدمان و ساختار بندی
در عکاسی طبیعت خاموش٬ این عکاس است که عناصر صحنه را میسازد٬ و با توجه به این نکته٬ همانقدر که این سبک عکاسی به دلیل حساسیت چیدمان٬ سخت است٬ به دلیل آزاد بودن عکاس در تعیین ساختار تصویر٬ آسان میباشد.
برای چیدمان بهتر٬ میتوان از قانون یکسوم و همچنین قابهای مصنوعی استفاده نمود. انتخاب اجسامی که تفاوت رنگی زیادی با یکدیگر دارند نیز (کنتراست رنگی بالا) بر اثرگذاری بیشتر تصاویر گرفته شده در این سبک میافزاید.
در کادربندی هنگام ثبت عکس نیز بایستی بسیار دقت نمود؛ عکاس باید به گونهای کادربندی کند تا تصویر محدود گردد و توجه بیننده به سمت سوژه اصلی هدایت شود.
پس زمینه
بیشتر عکاسان از پس زمینههای به رنگ روشن و ساده استفاده میکنند٬ چراکه به آنها این اطمینان را میدهد که پس زمینه توجه را از سوژه اصلی منحرف نمیکند٬ البته این یک قانون ثابت و همیشگی نیست؛ برخی عکاسان باتجربهتر٬ قادر هستند تا بدون توجه به پس زمینه٬ عکسهای زیبایی در این سبک خلق کنند. شما میتوانید هر پس زمینهای را که دوست دارید برای کار خود انتخاب کنید٬ که میتواند یک دیوار آجری با بافت درشت باشد یا یک پرده یا هرچیز دیگر.به طور معمول برای اجسام به رنگ روشن٬ یا نورانی(مانند شمع شعلهور) از پس زمینههای تیره و برای اجسام تیره از پس زمینههای روشن بهره میبرند.
نورپردازی
در این سبک دیگر مشکلات نوری در عکاسی٬ مانند سایر ژانرهای عکاسی مطرح نیست٬ چراکه در آن عکاس میتواند در طول روز با استفاده از نور طبیعی و انعکاس دهندههای نور٬ عکاسی کند و در هنگام مناسب نبودن نور محیط٬ به راحتی با نورپردازی مصنوعی مشکل را حل نماید.
برای بهبود نور محیط٬ در صورت مناسب نبودن آن٬ اولین و بهترین گزینه برای عکاسان این سبک٬ استفاده از سافتباکس است.
عکاسی از آسمان
عکاسی از آسمان به عکاسی از آسمان یا ابرها گفته میشود. البته میبایست خاطر نشان کرد که این ثبت عکس از آسمان با عمق میدان ها و زوایای متفاوت و در زمان های خاصی می تواند صورت گیرد . بطور مثال ثبت عکس با لنز واید از یک آسمان صاف یا ابری و یا با لنز تله از یک تکه ابر ، هوای بارانی ، شفق قطبی ، رعد و برق و غیره ...
عکاسی از رد ستارهها
عکاسی از رد ستارهها نوعی تکنیک عکسبرداری از نوع عکاسی نجومی است که از حرکت زمین و ستارهها ناشی میگردد، به طوریکه پس از عکاسی خطوط منحنی رد ستارهها ثبت میگردد. هنگامی که زمین به گرد خود میچرخد، ستارهها در یک جایگاه ثابت قرار نمیگیرند (از لحاظ دید چشم زمینی) و به نظر میرسد ستارهها کم و بیش به سمت غرب دارای حرکت هستند.
وقتی از ستارهها عکاسی میکنیم، به دلیل طولانی شدن زمان نوردهی و گردش زمین به دور خود، ستارهها مانند خطوط منحنی بر روی فیلم ثبت میشوند. اگر بخواهیم این مورد را بر طرف کنیم، دوربین باید به وسیلهٔ یک موتور درایو، در خلاف جهت حرکت زمین و با سرعت مناسب به گردش در آید.
عکاسی از طبیعت
عکاسی از طبیعت، عکاسی از مناظر طبیعی، زندگی وحوش، گیاهان و تصاویری از بافتهای طبیعی میباشد. عکسهای این سبک به طور معمول خالی از حضور انسان یا عناصر انسانی - همچون ساختمانها - و حتی حیوانات دستآموز و اهلی است.
عکاسی از مجسمه
اکثراً عکاسی از مجسمه را با عکاسی معماری در یک گروه و ردیف قرار میدهند. در صورتی که چنین قرابتی وجود ندارد، زیرا اگر چه این دو موضوع در حقیقت همسایه یکدیگرند، اما تکنیک عکسبرداری از هر یک از آنها به قدر کافی با دیگری اختلاف دارد. امکان تجزیه و تحلیل در عکاسی از مجسمه بسیار زیاد است و اغلب آن را به هنر پرتره میتوان نزدیکتر دانست. عکاس در این مورد آزادی عمل قابل ملاحظهای دارد و شخصیت او به خوبی میتواند تجلی کند.
انتخاب نور ملایم یا خشن، انتخاب زاویه تابش آن، انتخاب زاویه دید و بالاخره انتخاب کادر چه در موقع گرفتن عکس و چه در حین آگراندیسمان مسایلی هستند که هر یک بر حسب تکنیک شخصی عکاس میتواند حل و فصل شود.
انتخاب زاویه دید صرفاً از نقطه نظر پرسپکتیو صحیح کافی نیست، بلکه برای بهتر نشان دادن مجسمه از حالت و وضع آن نیز باید یاری جست. کافی است دور مجسمه بچرخید تا ببینید برای قرار دادن دوربین چقدر نقاط زیادی وجود دارد. تصادفاً اغلب آنها نیز خوب و مناسب است. در این میان آنهایی ترجیح دارند که اصالت اثر را بر هم نزنند. بر حسب اینکه بخواهید سر تا پای مجسمه را بگیرید یا فقط نیمی از اندام آن را، تمام صورت و یا جزئی از حالت صورت را، خواهید توانست تصاویر بسیار متعدد و مختلفی از یک مجسمه به دست آورید. یکی از شرایط مهم و اصلی موفقیت در عکاسی از مجسمه، نمایاندن جنس آن است، به نحوی که با یک نگاه، مرمر از سنگ و فلز از چوب تشخیص داده شود.
عکاسی از مناظر
عکاسی از مناظر نوعی از عکاسی است که از فضای طبیعی در زمین عکاسی میشود که گاهی این مناظر خیلی بزرگ و پایان ناپذیرند و گاهی هم خیلی کوچکند. برای عکسبرداری از مناظر نیاز به عمق میدان وضوح بالا وجود دارد، بنابراین استفاده از لنزهای نرمال و واید و همچنین استفاده از اعداد بالا برای دیافراگم ( برای مثال 22 ) کمک بسیاری برای ثبت تصاویر با کیفیت خواهند کرد. استفاده از سه پایه برای عکسبرداری از مناظر در شب لازم است. برای عکاسی از مناظر در شب، بی حرکت بودن دوربین عکاسی مهمترین مسئله برای ثبت تصویر با کیفیت است.
عکاسی انتزاعی
انتزاعی یا آبستره در برابر واقعی قرار میگیرد. واقعی چیزی است که در جهان وجود داشته باشد و انتزاعی چیزی که به شکل خالصش در جهان نباشد. عکاسی انتزاعی، شاخهای از عکاسی است که با حذف برخی ویژگیهای سوژه و پررنگ کردن برخی دیگر، به بیانی انتزاعی دست مییابد.
در هنر دو نوع انتزاع استفاده میشود: یکی پدید آوردن چیزهایی که در خارج وجود ندارند، یعنی واقعی نیستند، و دیگری بازنمایی واقعیت ها با حذف برخی بخشهای غیر ضروری آن ها. حالت اول در عکاسی ممکن نیست و تنها حالت دوم باقی میماند. در این حالت عکاس با حذف برخی خصوصیات یک چیز، تاکید بیشتری بر جنبه های مهمتر سوژه میکند و به بیننده امکان میدهد که سوژه را از همان جنبه ای که او میبیند ببیند. به عنوان نمونه اگر شما بتوانید در عکسی خود به نوعی قد و وزن انسانی را حذف کنید و کاری کنید که تنها مفهوم انسانیت او منتقل شود، عکس شما آبستره خواهد بود.
ما جهان پیرامون خود را رنگی میبینیم و اگر تصویری سیاه و سفید باشد، انتزاعی و غیر واقعی است. استفاده از زوایای غیر معمول نیز باعث میشود که عکس حالت طبیعی نداشته باشد و در کار انتزاعی کردن میتواند فاکتور مهمی باشد. در این حالت شما کاری کردهاید که بیننده تصویر را از طریق عادت همیشگی خود نبیند و تا حدی از حالت معمول جدا شود و این نوعی انتزاع است. اغراق در رنگ، واید یا تله بودن بیش از حد، فکوس بیش از حد در سوژه ها، استفاده از ساتریشن (وی واید یا رنگ) بسیار غلیظ، استفاده از کنتراست بالا، تصاویر سیاه یا ضد نور، حرکت دوربین در حین عکاسی و هر گونه استفاده غیر معمول از تجهیزات عکاسی، گونهای انتزاعی به عکس ها خواهد بخشید.
عکاسی پرتره
عکاسی پرتره، شاخهای از عکاسی است که در آن از چهره انسان عکسبرداری میشود.
روشهای نورپردازی
نورطبیعی
نورپردازی رامبراند
نورپردازی پروانهای
انواع
این نوع عکاسی خود شامل انواع مختلفی است:
پرتره تمام قد
پرتره پرسنلی
پرتره هنری
پرتره سیاسی
پرتره تبلیغاتی
پرتره خانوادگی
و....
معمولاً فاصلههای کانونی لنزهای مورد استفاده برای عکاسی پرتره بخاطر بار روانی لنزهای واید و نرمال(بسیاری از افراد در هنگام قرار گرفتن در مقابل دوربین های عکاسی یا فیلمبرداری دچار انقباض در عضلات صورت خود می شوند به گونه ای که نوعی اضطراب در چهره آنها نمایان می شود، بنابراین با استفاده از لنزهای تله و فاصله گرفتن از سوژه این مشکل تا حد قابل توجهی کاهش می یابد)، از دو برابر نرمال به بالا و بخاطر کاهش شدید عمق میدان وضوح در لنزهای تله بلند، کمتر از چهار برابر لنز نرمال است. بهتر است عکسهای پرتره را با عمق میدان کم (یعنی با دیافراگم باز) تهیه کرد تا پس زمینه محو شود و سوژه با تاکید بیش تری دیده شود.
کارگاه عکاسی
کارگاههای عملی عکاسی پرتره به منظور آموزش نورپردازی و پوزیشن تصویر توسط نهادهای آموزشی برای هنرجویان برگزار میشود. در این کارگاهها هر کارآموزی با کارهای مختلفی از قبیل نورپردازی، روتوش نگاتیو (در عکاسی آنالوک)، تکنیکهای ادیت (فتوشاپ و ...) آشنا شده و بسته به ذوق و روان خود آنها را برای بدست آوردن نتیجه مطلوب در عکاسی پرتره بکار میگیرد.
عکاسان پرتره
یوسف کارش
فخرالدین فخرالدینی
هادی شفائیه
سید مهدی امیری دشت بیاض - باهر
عکاسی تبلیغاتی
عکاسی تبلیغاتی (به انگلیسی: Commercial photography) ، شاخهای از عکاسی است که عکاس از محصولات، کالاها، تولیدات و خدمات افراد یا شرکتها عکسبرداری میکند.
عکاسی تجاری
(عکاسی تجاری(به انگلیسی: Commercial Photography)، به هر نوع عکاسی که برای آن به عکاس پولی پرداخت میشود، اطلاق میشود. در واقع عموماً در این نوع عکاسی، برای عکاس کمتر جنبه هنری کار اهمیت دارد.
این تعریف شامل عمدهفروشی، خردهفروشی و استفادههای حرفهای از عکاسی میشود.
در این شاخه از عکاسی کلام مشهوری وجود دارد، مبنی بر این که "یک عکس به اندازه یکهزار حرف میارزد" (A picture is worth a thousand words)
عکاسی تجاری میتواند شامل: عکاسی تبلیغاتی، عکاسی مد، عکاسی گلامور، عکاسی از صحنه جنایت، عکاسی اجسام بیجان، عکاسی خوراکی، انواع عکاسی خبری، عکاسی پرتره، عکاسی عروسی، عکاسی از مناظر، عکاسی حیات وحش و پاپاراتزی شود.
عکاسی جداییطلب
عکاسی جداییطلب، ژانری از عکاسی بود که در سال ۱۹۰۲ توسط آلفرد استیگلیتس پایه گذاری شد تا جدایی از پیکتوریالیسم مسلط بر فضای عکاسی آمریکا را ابلاغ نماید. این جنبش با گذار از پیکتوریالیسم به عکاسی صریح، نشانگر آغاز مدرنیسم در عکاسی می باشد. پایان رسمی این جنبش، با پیوستن آلفرد استیگلیتس به جنبش عکاسی صریح و تحت تأثیر پل استرند به وقوع پیوست.
عکاسی جنگ
عکاسی جنگ شاخهای از عکاسیست که به ثبت تصاویر از درگیریهای مسلحانه و زندگی در مناطق جنگزده میپردازد. عکاسی جنگ به مردم کمک میکند تا عمق یک فاجعهٔ جنگی را که از طریق نوشتار قابل انتقال نیست درک کنند.
تاریخچه
جنگهای داخلی آمریکا نقطهٔ شروع عکاسی جنگ بود. در این عکسها چهرهٔ خشن و بیپردهای از زشتیهای این جنگ داخلی برای مردم فاش شد. در واقع مردمی که جنگ داخلی را اقدامی شرافتمندانه به حساب میآوردند با دیدن تصاویری از واقعیتهای این جنگ شوکه شدند.
به علت حساسیتهای نظامی و استراتژیک، اجازهٔ تصویربرداری چندانی در جنگ جهانی اول به عکاسان داده نشد، هر چند عکاسی از پیکارهای مبارزاتی، سالها پیش از این جنگ آغاز شده بود.
عکسهای جنگی در طول جنگ جهانی دوم بیشتر ترغیبکنندهٔ روحیهٔ میهنپرستی و افشاکنندهٔ بیعدالتیهای اجتماعی بود. اما عکسهای تکاندهنده از فاجعههای جنگ ویتنام باعث ایجاد روحیه و تفکرات ضد جنگ در مردم شد.
سوژههای عکاسی
سوژههای عکاسی جنگ میتوانند خارج از محدودهٔ جبههٔ یک جنگ نیز باشند. ثبت تصاویر ویرانههای بهجامانده از جنگ و لطمات انسانی نیز در حوزهٔ همین عکاسی قرار دارد. در واقع هدف اصلی عکاسی جنگ، بهتصویرکشیدن چهرهٔ انسانی است که به هر شکل درگیر این نزاع و درگیری است؛ خواه یک سرباز خسته باشد خواه یک کودک غمگین.
همانطور که تاریخ نشان داده است، عکاسی جنگ تاثیر زیادی در افکار عمومی دارد و ممکن است مانند مثال جنگ ویتنام، مردم را در مقابل سیاست کشور قرار داده و حتی دولتمردان را مجبور به توقف جنگ کنند.
عکاسی حیات وحش
عکاسی حیات وحش، شاخهای از عکاسی است که در آن از حیوانات و جانوران زنده و در محیط طبیعی آنها عکسبرداری میشود.
عکاسی در این سبک، نیاز به دانش بالا و تجربهٔ فراوان در زمینهٔ عکاسی و آشنایی با رفتار حیوانات گوناگون دارد. عکاسان باید توان اثبات طبیعی بودن تصاویر را داشته باشند؛ عکاسی از حیوانات اهلی جزو عکسهای این ژانر محسوب نمیشود.
در عکاسی از حیات وحش، عکاس به دنبال به تصویر کشیدن حیوانات جالب به همراه حرکاتی مانند غذا خوردن یا جنگیدن آنها است. اگر چه عکاسی از حیات وحش و یا شکار برای دنیای عکاسی تکرای است.
در این نوع عکاسی، دهانه ی باز لنز برای دستیابی به سرعت بالا و ثبت سوژهی در حال حرکت و محو کردن پس زمینه استفاده میشود. همچنین عکاسان حیاتوحش، از لنز تله استفاده میکنند بنابراین عکاسان حیات وحش بیشتر احتیاج به سهپایه دارند. آنها همچنین برای این که بتوانند به حیات وحش نزدیکتر شوند احتیاج به وسایلی برای استتار دارند. گاهی برای اینکه قدرت مانور عکاس برای تعقیب حیوانات وحشی زیاد شود از تک پایه استفاده میشود. تک پایهها به دلیل سبک بودن و قابلیت تحرک سریع بهتر از سه پایه ها عمل میکنند. سید بابک موسوی یکی از عکاسان برتر حیات وحش ایران میباشد و تاکنون عکسهای بسیار خوبی از حیات وحش ایران به ثبت رسانده است.
عکاسی خبری
عکاسی خبری یا فتوژورنالیسم به عکسهایی گفته میشود که پبام و هدف اصلی آنها خبر رسانی است. و آنگونه که کارشناسان رسانه تعریف میکنند؛ عکاسان خبری، همان نویسندگان مقاله و مخبران خبر به وسیله تصویر یا همان عکس هستند
سه تعریف رایج درباره عکاسی خبری وجود دارد:
هنری است که برای قصهگویی عکاسانه به کار گرفته میشود تا زندگی را مستند کند. پدیدهای جهانی است و به همه مربوط است و از محدودیتهای زبانی و فرهنگی عبور میکند. فتوژورنالیسم ما را به عکسهایی ارجاع میدهد که یک داستان را بیان میکند؛ مثل عکسهایی که در رسانههای خبری میبینیم یا مجلات، گاهنامهها یا هفتهنامهها. این عکسها میتواند دربر گیرندهٔ عکاسی مستند، عکاسی تبلیغاتی، عکاسی در صحنه، عکاسی ورزشی، زندگی جاری، علایق انسانی و به تصویر کشیدن شیوه معاصر و رایج زندگی باشد. اما نکتهٔ مهم در این بخش این است که در فتوژرنالیسم روایت عکس مقدم بر قضاوت است، یعنی باید عکس، دیگران را به قضاوت بکشد، پس لازم است به عکاسان خبری گفته شود: سعی نکنید قضاوت خود را به عکس القا کنید. در فتوژرنالیسم، عنوان یا مضمون مقدم بر عکس است و باید به مخاطبان و بینندگان و کسانی که داوری میکنند کمک کند تا خودشان داستان یا ماجرا را کشف کنند.
ژورنالیسمی است که داستانی را از طریق تصاویر بیان میکند. میتوان اینطور برداشت کرد که در ذهن غربیها، فتوژرنالیسم تک فریم نیست؛ به همین علت است که همیشه یک فیچر یا گزارش تصویری جداگانه دارند و یک تک فریم؛ که تک فریم در واقع اوج گزارش تصویری است.
تعریف آخری که از فتوژورنالیسم میتوان عنوان کرد این است که گفته شود:
شکلی ویژه از ژورنالیسم است که تصاویری را خلق میکند تا داستانی خبری را بازگو کند؛ هرچند معمولاً اینطور فهم میکنند که اصل بر تک فریم است، در حالی که اینطور نیست. در حالت عامتر هم به مطالب بسیار مهم و جدی که عکاسی شدهاست گفته میشود.
عکاسی در شب
عکاسی در شب، به عکاسی در فضای آزاد در ساعات شب گفته میشود. عکاسی در شب، معمولاً با دیافراگمهای بسته و زمانهای نوردهی طولانی انجام میشود. در این عکاسی نقاط نورانی متحرک به صورت خطی نورانی و کشیده در صفحه حساس عکاسی ضبط میشود.
تاریخچه
در اوایل سال ۱۹۰۰، آلفرد استیگلیتز - Alfred Stieglitz - و ویلیام فریزر - William Fraser -، شروع به عکاسی در شب کردند. بیل برانت - Bill Brandt - و براسای - Brassai - پایهگذاران اصلی عکاسی در شب هستند. در سال ۱۹۳۲ اولین کتاب عکاسی در شب را که عکسهای او از خیابانهای پاریس بود با نام پاریس در شب - Paris de Nuit - منتشر کرد. در طول جنگ جهانی دوم، بیل برانت عکسهایی سیاه و سفید از خیابانهای لندن در زیر نور مهتاب تهیه نمود.
در سال ۱۹۹۰ عکاس متولد انگلیس، مایکل کننا - Michael Kenna - موفقترین عکاس شب معرفی شد. عکسهای سیاه و سفید مایکل که اغلب در ساعات طلوع و غروب خورشید از سان فرانسیسکو، ژاپن، فرانسه، و انگلستان تهیه شده بود، ارائه گردید. به یادماندنیترین پروژههای مایکل تصویر نیروگاه راتکلیف در شرق میدلندز، انگلستان، و تصاویری از اردوگاههای کار اجباری نازیها پراکنده در سراسر آلمان، فرانسه، بلژیک، لهستان و اتریش است.
در آغاز قرن ۲۱ با محبوبیت دوربینهای دیجیتال، کار عکاسی در شب بسیار آسانتر شد. امروزه صدها وب سایت در این خصوص وجود دارند.
ضریب شوارتز شیلد
شوارتز شیلد، در تحقیقات خود، در خصوص عکسبرداری از ستارگان متوجه گردید که نورسنجی عادی در زمانهای نوردهی طولانی منجر به نتیجه عادی نمیباشد. یعنی هر چه زمان نوردهی طولانیتر باشد، نوردهی کفایت لازم را برای یک اکسپوز صحیح نمیدهد. بدین خاطر ضریبی را محاسبه و ایراد کرد، که به تناسب زمان نوردهی، لحاظ شده و اصلاح عدم کفایت نوردهی را مینماید. این ضریب در عکاسی به ضریب شوارتز شیلد معروف است.
عکاسی خیابانی
عکاسی خیابانی (به انگلیسی: Street Photography) به عنوان بدنه هنر عکاسی، صحنههایی از زندگی روزمره مردم را سوژه اصلی خود قرار میدهد. خیابانها، پارکها، کارناوالها، محلهای خرید و مراکزی که مردم گرد هم میآیند، محل اصلی تهیه عکسهای خیابانی است. هر چند این عکاسی شاخهای از عکاسی مستند به شمار میآید اما از بعضی لحاظ با هم متفاوت هستند از جمله اینکه هدف اصلی عکاسی خیابانی به تصویر کشیدن مردم است و نه پوشش یک اتفاق. در واقع این شاخه از عکاسی آیینهای است در برابر مردم که گاهی نیز با شوخ طبعی و یا لحنی طعنهآمیز پیامهای سیاسی و یا اجتماعی را منتقل میکند که در چنین شرایطی به عکاسی مستند نزدیک میشود. سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ نقطه اوج و شکوفایی تاریخ عکاسی خیابانی است.
عکاسی رنگی
پس از کشف ترکیبات رنگی حساس به رنگهای نور و فیلم سیاه و سفید پنکرومیک، تکنیک عکاسی رنگی توسعه یافت و عمومیت یافتن آن به ظهور کوداکروم مربوط میشود که در سال ۱۹۳۵ در دسترس مصرف کنندگان قرار گرفت.
پیشینه
در سال ۱۶۱۱ دومینیس نشان داد که نور مرئی از سه نور اساسی قرمز، سبز و آبی، تشکیل شدهاست که به آنها رنگهای اولیه میگویند. این مفهوم در توسعه نظریه عکس رنگی و عکاسی رنگی بسیار مفید واقع شد و در سال ۱۸۶۱ این عقیده کم کم قوت گرفت که برای توسعه تصویر رنگی، یک فیلمی از سه لایه باید ساخت که هر لایه آن نسبت به یکی از سه رنگ اولیه حساس باشد. این نظریه توسط ماکسول دانشمند معروف انگلیسی ارائه شد و هم او بود که اولین عکس رنگی را گرفت. و نتایج به دست آمده توسط وی بعدها با نظریه جدید مربوط به این فن، کاملاً مطابقت داشت.
سیر تحولی و رشد عکاسی
در سال ۱۸۳۹ واگر ضمن بررسیهای بیشتر دریافت که برای برداشتن هالیدهای نقره نور نامرئی باقیمانده برروی فیلم یا صفحه عکاسی باید از محلول تیوسولفات سدیم استفاده کرد که با نمکهای نقره، تیوسولفات نقره محلول در آب که قابل شستشو با آب است تولید میکند (این واکنش توسط هرشل بیست سال قبل از آن کشف شده بود). فرایند پیشنهادی واگر موجب شد تا بتوان در کمتر از یک دقیقه عکس را ثابت کرد. در سال ۱۸۴۱ یک انگلیسی بنام ویلیام تالبوت استفاده از فرایند تازهای را اعلام کرد. این فرایند شامل تهیه کاغذ حساس در مقابل نور به وسیله یدید نقرهاست. عکس را بر روی این نوع کاغذ به وسیله اسید گالیک میتوان ظاهر کرد. تصویر بدست آمده دقیقاً برعکس وضعیت شیئی است که از آن به دست میآید (یعنی نواحی روشن آن تیره و نواحی تیره آن روشن ظاهر میشود عکس منفی). این تصویر منفی اگر بر روی یک کاغذ حساس عکاسی قرار داده شود و پس از قرار گرفتن در مقابل نور ظا هر شود عکسی مثبت که با وضعیت اولیه شیئی مطابقت دارد (تصویر مثبت) را میدهد. با وجود اینکه زمان لازم در فرایند تالبوت کمتر از فرایند داگر است، اما تصاویر به دست آمده چندان واضح نیست. آشکار است که برای رفع این نارسائی باید با روش مناسبی هالیدهای نقره را بر روی یک جسم شفاف تثبیت کرد. این کار در آغاز به وسیله سفیده تخم مرغ بر روی شیشه انجام میگرفت و تصویرهایی نسبتاً روشن بدست میآمد. اما این تصویرها به آسانی آسیب پذیر بود. سر انجام در سال ۱۸۷۱ این مشکل توسط یک عکاس آماتور و فیزیکدان به نام مادوکس بدین صورت از میان برداشته شد که وی امولسیون ژلاتینی از نمکهای نقره را بر روی شیشه یا کاغذ عکاسی تثبیت کرد.
تولید عکس رنگی
برای تولید عکس رنگی از سیستم فیلتر رنگهای اولیه استفاده میشود. این رنگها از طریق جذب نورهای اولیه توسط ترکیبات رنگی روی فیلم به وجود میآید. به این ترتیب که اگر یک ترکیب رنگی فقط رنگ اولیه نور را جذب کند، رنگ باقیمانده، آبی متمایل به سبز (سیان) خواهد بود، اگر نور آبی جذب شود، رنگ زرد و اگر نور سبز جذب شود رنگ قرمز متمایل به آبی (مگنتا) ظا هر میشود. هرگاه آمیزة کاملی از رنگهایی که بتوانند رنگهایی اولیه معینی را که در طول فرایند ظهور در امولسیون عکاسی تشکیل شودجذب کنند، یک تصویر با رنگ دلخواه تولید میشود. برای مثال، مخلوطی از مکنتا و سیان، رنگ آبی را ظا هر میکند. زیرا مگنتا نور سبز و سیان را جذب میکند و فقط نور آبی از مخلوطسه نور باقی میماند که میتواند عبور کند.
ظهور رنگ
{{اصلی|ظهور (عکاسی)}} بیشتر فیلمهای رنگی به کمک یک فرایند رنگی حاصل از ترکیبات رنگی موجود در فیلم ظا هر میشوند که نخستین بار در سال ۱۹۱۲ توسط فیشر شیمیدان آلمانی کشف شد. اساس این فرایند اکسیده شدن ماده ظا هرکننده و تبدیل آن به یک جسم رنگ ساز است، که این ترکیب در واکنش با یک مولکول همتای خود، رنگ مورد نظر را به وجود میآورد. در بعضی از فیلمهای رنگی نظیر کوداکروم(II)، مولکول همتا در محلول ظهور حل شده و در مجاورت دانه هایها لید نقره، با مولکول رنگ ساز ترکیب میشود. در برخی دیگر از فیلمهای رنگی مانند کوداکروم، اکتاکروم، آننسکوکروم، مولکولهای همتا به طور یکنواخت در لایههای امولسیونی توزیع شده و در آن جسم رنگی مورد نظر را تشکیل میدهند. ظا هر کنندههای رنکی عموماً از نوع آمینهای جانشین شدهاند. برای تولید رنگ سیان در فرایند ظهور، یک ترکیب فنولی مانند آلفا نفتول به صورت یک همتا عمل میکند. به منظور تغییر میزان حلالیت و افزایش سرعت ظهور، در ساختار ظا هر کنندهها تغییراتی توسط متخصصهای ظهور فیلم داده میشود. مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که مواد به کار رفته در محلول ظهور، ممکن است برای بیشتر افراد حساسیت زا بوده و موجب بروز تورم در پوست دست آنها شود. از این رو، همواره کوشش شدهاست با ایجاد تغییرات مناسب، از میزان سمیّت و حساسیت زایی این محلول ظهور فیلم کاسته شود.
فرایند کوداکروم
یک مثال جالب از سیستم عکاسی رنگی که بطور وسیعی به کار برده میشود، فرایند کوداکروم میباشد. این فرایند برگشت پذیر است، یعنی رنگها بر حسب ارزشهای صحیح آنها تولید میشوند و نه برحسب رنگهای مکمل یا منفی آنها. نخستین ماده ظاهر کننده در فرایند کوداکروم، یک ظاهر کننده فیلم سیاه و سفید بودهاست.
جهتیابی با نشانههای طبیعی
هرگونهای از درختان برشها و خصوصیات خاصّ خود را دارد. باد و آفتاب بر درختان تأثیر میگذارند و این سرنخی است برای محاسبه جهت شمال-جنوب.
این روشها خیلی قابل اطمینان نیستند. مثلاً «باد غالب» ممکن است حالت عادی را به طور قابلملاحظهای تغییر دهد و باعث تغییر و انحراف آن شود. همچنین در جنگلهای انبوه -به دلیل عدم نفوذ و رسوخ آفتاب درون آنها- برخی روشها کارا نخواهند بود. اگر از علامتهای طبیعی استفاده میکنید، برای تصمیمگیری، باید هر چند تا علامت مختلف را که میتوانید پیدا کنید.

بسیاری از روشهای زیر بر اساس آفتاب هستند: در نیمکرهٔ شمالی زمین، جهت رو به جنوب در معرض آفتاب بیشتری است. تابش خورشید رشد شاخهها و برگها را زیاد میکند.
۱- جهتیابی با خزهها و گلسنگها: سمت شمالی درختان و تختهسنگها، گلسنگها و خزههای بیشتری دارد؛ چرا که نمناکتر و مرطوبتر از سمت جنوبی آنهاست.
خزه در جایی رشد میکند که دارای سایه و آب زیادی باشد؛ محلهای خنک و نمناک. تنهٔ درختان در سمت شمالی سایه و رطوبت بیشتری دارد، و در نتیجه خزهها معمولاً بیشتر در این سمت میرویند.
این روش همیشه نتیجهٔ درست به ما نمیدهد. ۱) هرچند سمت شمالی در سایهٔ بیشتری است، ولی لزوماً رطوبت سمت شمال بیشتر نیست؛ و برای رشد خزهها رطوبت مهمتر از سایه است(جایی که رطوبت در آنجا بیشتر ماندگار است). ۲) گاه ممکن است درختان و پوشش گیاهی مجاور طرف دیگر درخت را هم سایه کند. ۳) در یک اقلیم بارانی(جنگلها و بیشههای مرطوب) ممکن است همه طرف درخت نمناک باشد(یعنی خزه دور برخی درختان در همهطرف رشد کرده؛ البته معمولاً در جهت جنوب بیشتر رشد کردهاست). ۴) ممکن است باد مانع رشد خزه در طرف شمالی درخت شود. ۵) در مناطق خشک هم که اصلاً خزهای وجود ندارد!
ضمناً در نظر داشته باشید که معمولاً خزه در جهت نور آفتاب(جنوب) خرمایی رنگ است و در مکانهای سایه و مرطوب سبز یا طوسی رنگ.
۲- جهتیابی با درختان: از آنجا که سمت شمالی درختان در معرض آفتاب کمتری است، درختان در این سمتشان شاخوبرگ کمتری دارند.
به دلیل آنکه آفتاب بیشتر از سمت جنوب میتابد، درختان جنوب بهتر و بیشتر رشد میکنند. وجود درختانی مانند صنوبر سیاه و سفید، راش، بلوط، درختان آزاد، شاه بلوط هندی، افرا نروژی و درخت اقاقیا صحت این مسئله را ثابت میکند. این درختها در جنوب بیشتر دیده میشوند.
پوست درختان قدیمی در سمت رو به آفتاب(جنوب) معمولاً نازکتر است.
پوسیده بودن یک طرف از اکثر درختان جنگل، جهت شمال را به ما نشان میدهد؛ سمت پوسیده شمال است.
به خاطر نوع تابش خورشید، شاخههای جنوبی اکثر درختان افقیتر و شاخههای شمالی عمودیترند.
در کوههای سنگی، کاجهای انحناپذیر در شیب جنوبی، و صنوبرهای انگلمان در شیب شمالی میرویند.
معمولاً درختان برگ ریز در شیبهای جنوبی تپهها میرویند و سراشیبهای شمالی همیشه سبز است.
زمینِ اطراف ریشهٔ درختان، به سمت جنوب سستتر و توخالیتر از قسمت شمالی است. پس زمین به سمت شمال سفتتر بوده و به خشکی زمین جنوبی نیست.
رشد پوشش گیاهی در سمت جنوبی تپهها بیشتر از سمت شمالی خواهد بود.
۳-جهتیابی با تنهٔ درختان بریدهشده: اگر مقطع درخت بریدهشدهای را نگاه کنید، تعدادی دایرهٔ هم مرکز را مشاهده خواهید کرد، که هر یک از آنها نشان یک سال عمر درخت میباشد. درختی که بطور دائم آفتاب به تنهاش بتابد، دایرههای نشاندهنده عمر آن درخت در یک سمت به هم نزدیکتر شده و در سمت دیگر از هم دور خواهند بود. سمتی که فاصله خطوط حلقههای سنی درخت به هم نزدیکتر باشد سمت شمال را مشخص میکند، و سمتی که خطوط حلقههای سنی از هم فاصلهٔ بیشتری داشته باشد سمت جنوب را نشان میدهد؛ به علت تابش زیاد آفتاب و رشد شدیدتر آن.
۴- جهتیابی به کمک گلها و گیاهان: گیاهان، و گلهای درختان تمایل دارند رو به آفتاب قرار بگیرند؛ یعنی جنوب یا شرق.
برخی گیاهان برای جهتیابی اشتهار یافتهاند. مثلاً در آمریکا گُلی وجود دارد که همیشه جهتگیری شمالی-جنوبی دارد (رشد برگهایش به سمت خط شمال- جنوب است) و آن را «گیاه قطبنما(یا Compass Plant)» و یا «رُزینوید(Rosinweed)» میخوانند. نام علمی آن «سیلفیوم لاکینیاتوم» (Silphium laciniatum) است، و مسافران اولیهٔ این سرزمین از این گیاه برای جهتیابی استفاده میکردهاند.
اکالیپتوس استرالیایی هم گیاهی جهتیاب است. این گیاه که در سرزمینهای گرم و خشک میروید، برگهایش رو به شمال یا جنوب است.
همچنین درختی به نام «نخل رهنوردان([ یا Traveler’s Palm])» وجود دارد که محور شاخههایش شرقی-غربی اند.
همانطور که گفته شد، این که کدام طرف شرق است و کدام طرف غرب، یا کدام یک از طرفین شمال یا جنوب است را میتوان با توجه به سمت خورشید و ماه در آسمان یا روشهای دیگر یافت -ماه و خورشید تقریباً در سمت جنوبی آسمان قرار دارند.
۵- جهتیابی به کمک باد غالب: بادها را از جهتی که میوزند، نامگذاری میکنند مانند باد شمالی از شمال. هر منطقهای باد غالب و برجستهای دارد که در فصل خاص یا گاهی در تمام فصول حکمفرماست. باد غالب، باد خاصی است که وزش آن طولانیتر بوده و در جهت خاصی میوزد. با دانستن جهت بادهای غالب میتوانید چهار جهت اصلی را تشخیص دهید.
معمولاً نام باد را از جهتی که وزیدهاست، نامگذاری میکنند. مثلاً باد شمال یعنی بادی که از شمال به سمت جنوب میوزد.
برای جهتیابی به کمک باد غالب، ۱) ابتدا باید جهت باد غالب منطقه را دانست. ۲) سپس باید در جایی که هستیم جهت باد غالب را تشخیص دهیم. برای نمونه، اگر بدانیم که در منطقهٔ ما باد غالب از شرق میوزد، و ضمناً جهت باد غالب منطقه را تشخیص دهیم، طرف منشأ باد شرق خواهد بود؛ که با دانستن شرق، دیگر جهتهای اصلی هم به سادگی یافته میشوند.
نکتهٔ اول: اگر جهت باد غالب منطقهتان را نمیدانید، اطلاعات زیر ممکن است کمککار باشد:
در نواحی معتدل، باد غالب از غرب میوزد. (در هر دو نیم کره شمالی و جنوبی)
در نواحی گرمسیری، باد غالب بین مناطق شمال شرقی و جنوب شرقی جریان دارد.
در نواحی استوایی، باد غالب معمولاً از سمت شرق میوزد.
نکتهٔ دوم: جهت باد غالب منطقه را تشخیص دهیم:
در هر منطقهای باد غالب ویژگیهای خاص خود را دارد؛ مثل درجه حرارت، رطوبت و سرعت که در فصول مختلف تغییر میکند.
باد غالب بر رشد درختان و گیاهان، جهت جمع شدن برفهای باد آورنده و در جهت علفهای بلند تأثیرگذار است. در واقع باد غالب بیشترین تأثیر را بر روی جهت پوشش گیاهی، برف، ماسه یا دیگر اشیای روی سطح زمین دارد.
الف)درختان:
جهت خم شدن اغلب درختان منطقه نشان دهنده جهت وزش باد غالب منطقهاست. برای نمونه اگر درختان به طرف شمال منحرف و متمایل شدهاند، باد غالب محتملا از سمت جنوب وزیدهاست.
اثر دیگری که باد غالب بر درختان دارد این است که: در جهتی که از وزش باد در امان است، شاخ و برگ بیشتری رشد کردهاست.
در واقع باد ممکن است با صدمه زدن یا خشک کردن شاخههای جوان، رشد درخت را کند یا متوقف کند. معمولاً وزش باد، باعث کند شدن رشد درختان میشود؛ برعکسِ خورشید، که رشد شاخهها و برگها را زیاد میکند.
در زمستان باد غالب معمولاً با برف و تگرگ همراه است، که باعث شکستن شاخههای جوان میشود.
درختی که برای تعیین جهت استفاده میشود، باید در محلی باز و وسیع باشد. نباید در پناه تپه، درختان دیگر یا ساختمانها باشد. چند تا از درختان نزدیک به هم را مورد آزمایش قرار دهید. مطمئن شوید که درختان هرس نشده باشند.
از آنجا که درختان تحت تأثیر عوامل زیادی هستند، باید یافتههای خود را با مشاهدهٔ درختان متعددی در همسایگی یکدیگر تأیید کنید.
ب)ماسه و برف:
امواج ماسه در بیابانها، و امواج پستی-بلندیهای برف در مناطق قطبی جهت باد را نشان میدهند. البته گاه به خاطر آنکه این موجها خیلی کوچکاند و از چند سانتیمتر تجاوز نمیکنند، برای یافتن باد غالب نمیتوانند کمککار باشند، زیرا میتوانند با هر باد تند موضعی به سرعت تشکیل شوند.
در بیابانها انواع مختلف تلماسهها وجود دارند، که شکل آنها جهت باد غالب را نمایان میسازد؛ همچنین در مورد تلیخهای قطب: در مناطقی که به شدت پوشیده از برفاند، باد غالب تودههای برف را میراند و آنها را تبدیل به تلهای برآمدهای میسازد. این تلها از چند سانتیمتر تا یک متر ارتفاع دارند، و موازی باد غالب تشکیل میشوند. در واقع برف از لحاظ فیزیکی شبیه ماسه عمل میکند.
ج) نسیم: برخی مناطق الگوی حرکت جریان هوایشان نوسان بیشتری نسبت به جاهای دیگر دارد. مثلاً مردم کنار ساحل با نسیم دریا مأنوساند. معمولاً بعدازظهرها نسیم مداومی از طرف دریا میوزد. در شب هم معمولاً جهت نسیم برعکس میشود و از خشکی به سمت دریا میوزد. نسیم مشابهی در درهها و کوهها میوزد: در روز نسیمی از دره به سمت بالای کوه وزیدن میگیرد؛ و در شب برعکس، نسیم از بالا به سمت دره میوزد. اگر -مثلاً به کمک نقشه- بدانیم که دریا یا کوه (یا ساحل یا دره) در کدام جهتمان است، میتوانیم جهتهای اصلی را بیابیم.
د) هوای گرم و سرد: در نیمکرهٔ شمالی زمین هوایی که از شمال میآید معمولاً سردتر از هوایی است که از جنوب میآید(بادهای شمالی از بادهای جنوبی سردتر است).
هـ) سایر موارد:
اگر گمان میکنید که بادی که در لحظه میوزد باد غالب منطقهاست، میتوانید به درختان در مسیر باد نگاه کنید. با نگاه به نوک درختان میتوانید جهت باد را بفهمید.
میتوانید به تغییر جهت ابرها دقت کنید؛ بهویژه ابرهای بلندی که توسط بادهای غالب آورده میشوند.
در روی دریا و اقیانوسها بادهای غالب دارای ویژگیها و ابرهای خاص خود هستند.
۶- جهتیابی به کمک رودخانهها: بسیاری از رودها و نهرها در نیمکرهٔ شمالی زمین رو به جنوب سرازیرند، یعنی رو به استوا. این روند عمومی رودهاست، ولی همیشه درست نیست. مثلاً رود نیل -که تماماً در نیمکرهٔ شمالی است- به سوی شمال جریان دارد و به مدیترانه میریزد.
۷- جهتیابی به کمک حیوانات و حشرات:
مورچهها خاکِ لانهٔ خود را به سمت جنوب یا شرق میریزند. مورچهها چنین میکنند تا در هنگام روز خاکریزشان به عنوان سایهبانی برایشان عمل کند، تا راحتتر کار خود را انجام دهند.
مورچهها خانههای خود(مورتپهها) را بر روی شیبهای جنوب شرقی میسازند؛ زیرا خورشید در پاییز و زمستان بیشتر به این قسمتها میتابد. آنها مورتپههای خود را نزدیک درختان و صخرههای جنوبی و جنوب شرقی بنا میکنند.
اگر شما در کنار برکه یا دریاچهای باشید که پرندگان، ماهیان یا دوزیستان در حال تولیدمثل هستند، در نظر داشته باشید که آنها معمولاً ترجیح میدهند در سمت غربی زاد و ولد (تولیدمثل و پرورش) نمایند.
دارکوب(شانهبهسر) معمولاً حفرههایش را در سمت شرقی درخت حفر میکند.
سنجابها هم معمولاً در سوراخهای سمت شرقیِ درختان خانه و لانه میگزینند.
۸- جهتیابی به کمک خانههای شهری: امروزه معمولاً خانهها را به موازات شمال -جنوب یا شرق-غرب میسازند؛ یعنی نسبت به جهتهای اصلی مورب نمیسازند. این میتواند در تنظیم صحیح جهتها و تصحیح روشهای تقریبی بالا کمککار باشد. باید توجه کرد که در بسیاری موارد این اصل رعایت نشدهاست.
قطب مغناطیسی شمال
قطبهای مغناطیسی یعنی جایی که خطوط میدان مغناطیسی به صورت واگرا از زمین خارج (جنوب مغناطیسی) و یا به صورت همگرا به آن وارد (شمال مغناطیسی) میشوند.
عقربه قطبنما -به عنوان یک وسیله مغناطیسی (یک آهنربا)- وقتی که آزادانه معلق شود، قطبهای مغناطیسی را یافته و در جهت آنها آرایش میگیرد؛ یعنی جایی که عموماً شمال حقیقی نیست (بهجز برخی مناطق کره زمین). زاویه بین شمال حقیقی و شمال مغناطیسی، «میل مغناطیسی» نامیده میشود.
قطبهای مغناطیسی زمین در طول زمان تغییر میکنند. قطب شمال مغناطیسی در سال ۲۰۰۱ در موقعیت ۸۱٫۳ درجه شمالی و ۱۱۰٫۸ درجه غربی، در سال ۲۰۰۵ در موقعیت ۸۳٫۱ درجه شمالی و ۱۱۷٫۸ درجه غربی و در سال ۲۰۰۹ در موقعیت ۸۴٫۹ درجه شمالی و ۱۳۱٫۰ درجه غربی بودهاست. در سال ۲۰۱۲ قطب مغناطیسی شمال در موقعیت ۸۵٫۹ درجه شمالی و ۱۴۷٫۰ درجه غربی قرار گرفت.
هر ۲۵ هزار سال، قطبهای مغناطیسی یک دور کامل میزنند.
قطب شمال مغناطیسی، سالانه ۷٫۳۴ کیلومتر جابهجا میشود.
انحراف مغناطیسی
انحراف مغناطیسی خطای ناشی از تأثیرات جاذبههای مغناطیسی موضعی و منطقهای (مانند فلز و الکتریسیته) ااست، که باید در کنار میل مغناطیسی در نظر گرفته شود. هر گاه قطبنما در نزدیکی اشیای آهنی یا فولادی و یا منابع الکتریکی قرار گرفته باشد، عقربهاش از جهت قطب مقداری منحرف میشود. کلاً به همراه داشتن اشیایی از جنس آهن یا انواع مشابه آن میتواند باعث اختلال در حرکت عقربه شود. حتی وجود یک گیره کاغذ روی نقشه ممکن است مساله ساز شود. بنابراین، هنگام استفاده از قطبنما باید مطمئن شویم که از اشیای انحرافدهنده آن، بهطور کلی دور است. همچنین احتمال تأثیرگذاری جاذبههای مغناطیسی موجود در خاک نیز وجود دارد، که بسیار نادر است؛ ولی در مکانهایی که مثلاً معدن آهن وجود دارد باید در نظر گرفته شود.
میل مغناطیسی
انحراف مغناطیسی یا تغییر مغناطیسی یا میل مغناطیسی زاویه بین نصف النهار مغناطیسی و نصف النهار جغرافیایی در هر نقطه از سطح زمین است.
میل مغناطیسی، در هر نقطه از زمین، زاویه بین شمال حقیقی و شمال مغناطیسی در آن نقطه است؛ یعنی زاویهٔ بین سمتی که عقربهٔ قطبنما نشان میدهد، و سمت شمال جغرافیایی. منابع مختلف میل مغناطیسی را «شیب مغناطیسی» یا «تنزل مغناطیسی» یا «تغییر مغناطیسی» هم مینامند. برخی به آن انحراف مغناطیسی هم گفتهاند، ولی دیگران این واژه را برای انحراف عقربهٔ قطبنما در اثر عوامل محیطی (مانند وسایل آهنی و منابع الکتریکی و غیره) مناسبتر میدانند.
میل مغناطیسی با موقعیت، زمان (سالانه و روزانه)، ناهنجاریهای مغناطیسی محلی، ارتفاع (جزئی و قابل صرف نظر) و فعالیتهای مغناطیسی خورشید تغییر میکند. میل مغناطیسی در طول خطوطی &mdash؛ که اصطلاحا خطوط هم ارز∗ نامیده میشوند &mdash؛ ثابت است. خط فرضی با میل مغناطیسی صفر درجه در حال حاضر از غرب خلیج هودسن، دریاچه سوپریور، دریاچه میشیگان و فلوریدا عبور میکند.
تعیین میل مغناطیسی
اگر عقربه قطبنما شرق یا غربِ شمال واقعی را به عنوان شمال مشخص نماید، این اختلاف به ترتیب میل مغناطیسی شرقی یا غربی نامیده میشود. شمال مغناطیسی هم در نیمکره شمالی و هم در نیمکره جنوبی به عنوان مرجع میل مغناطیسی است. مقدار زاویهٔ انحراف بستگی با محل آزمایش دارد. برای تعیین میل مغناطیسی در یک منطقه مورد نظر میتوان از موارد زیر استفاده کرد:
نقشههای توپوگرافی چاپ شده: این نقشه ها با اندازه گیری های متعدد میل مغناطیسی در نقاط مختلف کرهٔ زمین تهیه می شوند. در برخی نقشهها میل مغناطیسی منطقه به وسیله زاویه بین دو پیکان شمال مغناطیسی (MN) و شمال حقیقی (GN) نشان داده شده است.
نمودارهای خطوط همارز چاپ شده و یا موجود در وبگاهها، که میل مغناطیسی را نشان میدهند.
حسابگر آنلاین برای مشخص نمودن آخرین میل مغناطیسی، برای یک موقعیت مشخص (طول و عرض جغرافیایی) و زمان مشخص.
لازم به ذکر است که در یک محل مقدار زاویهٔ انحراف برحسب زمان اندکی تغییر میکند و اندازهٔ آن در نقاط مختلف زمین متفاوت است.
در ایران میل مغناطیسی به سمت شرق است و مقدار زاویه آن در مکانهای مختلف متفاوت است. برای نمونه در ۱۲ خردادماه سال ۱۳۸۶ میل مغناطیسی تهران &mdash؛ طبق محاسبات &mdash؛ برابر ۴ درجه و چهار دقیقه به سمت شرق بودهاست، که هر سال نزدیک چهار دقیقه (کمتر از یکدهم درجه) به سمت شرق افزایش پیدا میکند.
مثال
چنانچه به کمک عقربهٔ مغناطیسی به طرف قطب شمال یا جنوب برویم، به قطب شمال و جنوب واقعی کرهٔ زمین نمیرسیم. علت این است که قطب شمال و جنوب جغرافیایی و مغناطیسی کرهٔ زمین، با هم یکی نیست؛ یعنی اینکه قطب شمال مغناطیسی زمین، درست روی قطب شمال جغرافیایی زمین قرار ندارد و اگر دو قطب جغرافیایی و مغناطیسی زمین را توسط خطی فرضی به به نام محور به هم وصل کنیم، بین دو محور مغناطیسی و محور جغرافیایی زمین، زاویهای ساخته میشود که به آن، زاویهٔ میل مغناطیسی گویند.
هرگونهای از درختان برشها و خصوصیات خاصّ خود را دارد. باد و آفتاب بر درختان تأثیر میگذارند و این سرنخی است برای محاسبه جهت شمال-جنوب.
این روشها خیلی قابل اطمینان نیستند. مثلاً «باد غالب» ممکن است حالت عادی را به طور قابلملاحظهای تغییر دهد و باعث تغییر و انحراف آن شود. همچنین در جنگلهای انبوه -به دلیل عدم نفوذ و رسوخ آفتاب درون آنها- برخی روشها کارا نخواهند بود. اگر از علامتهای طبیعی استفاده میکنید، برای تصمیمگیری، باید هر چند تا علامت مختلف را که میتوانید پیدا کنید.

بسیاری از روشهای زیر بر اساس آفتاب هستند: در نیمکرهٔ شمالی زمین، جهت رو به جنوب در معرض آفتاب بیشتری است. تابش خورشید رشد شاخهها و برگها را زیاد میکند.
۱- جهتیابی با خزهها و گلسنگها: سمت شمالی درختان و تختهسنگها، گلسنگها و خزههای بیشتری دارد؛ چرا که نمناکتر و مرطوبتر از سمت جنوبی آنهاست.
خزه در جایی رشد میکند که دارای سایه و آب زیادی باشد؛ محلهای خنک و نمناک. تنهٔ درختان در سمت شمالی سایه و رطوبت بیشتری دارد، و در نتیجه خزهها معمولاً بیشتر در این سمت میرویند.
این روش همیشه نتیجهٔ درست به ما نمیدهد. ۱) هرچند سمت شمالی در سایهٔ بیشتری است، ولی لزوماً رطوبت سمت شمال بیشتر نیست؛ و برای رشد خزهها رطوبت مهمتر از سایه است(جایی که رطوبت در آنجا بیشتر ماندگار است). ۲) گاه ممکن است درختان و پوشش گیاهی مجاور طرف دیگر درخت را هم سایه کند. ۳) در یک اقلیم بارانی(جنگلها و بیشههای مرطوب) ممکن است همه طرف درخت نمناک باشد(یعنی خزه دور برخی درختان در همهطرف رشد کرده؛ البته معمولاً در جهت جنوب بیشتر رشد کردهاست). ۴) ممکن است باد مانع رشد خزه در طرف شمالی درخت شود. ۵) در مناطق خشک هم که اصلاً خزهای وجود ندارد!
ضمناً در نظر داشته باشید که معمولاً خزه در جهت نور آفتاب(جنوب) خرمایی رنگ است و در مکانهای سایه و مرطوب سبز یا طوسی رنگ.
۲- جهتیابی با درختان: از آنجا که سمت شمالی درختان در معرض آفتاب کمتری است، درختان در این سمتشان شاخوبرگ کمتری دارند.
به دلیل آنکه آفتاب بیشتر از سمت جنوب میتابد، درختان جنوب بهتر و بیشتر رشد میکنند. وجود درختانی مانند صنوبر سیاه و سفید، راش، بلوط، درختان آزاد، شاه بلوط هندی، افرا نروژی و درخت اقاقیا صحت این مسئله را ثابت میکند. این درختها در جنوب بیشتر دیده میشوند.
پوست درختان قدیمی در سمت رو به آفتاب(جنوب) معمولاً نازکتر است.
پوسیده بودن یک طرف از اکثر درختان جنگل، جهت شمال را به ما نشان میدهد؛ سمت پوسیده شمال است.
به خاطر نوع تابش خورشید، شاخههای جنوبی اکثر درختان افقیتر و شاخههای شمالی عمودیترند.
در کوههای سنگی، کاجهای انحناپذیر در شیب جنوبی، و صنوبرهای انگلمان در شیب شمالی میرویند.
معمولاً درختان برگ ریز در شیبهای جنوبی تپهها میرویند و سراشیبهای شمالی همیشه سبز است.
زمینِ اطراف ریشهٔ درختان، به سمت جنوب سستتر و توخالیتر از قسمت شمالی است. پس زمین به سمت شمال سفتتر بوده و به خشکی زمین جنوبی نیست.
رشد پوشش گیاهی در سمت جنوبی تپهها بیشتر از سمت شمالی خواهد بود.
۳-جهتیابی با تنهٔ درختان بریدهشده: اگر مقطع درخت بریدهشدهای را نگاه کنید، تعدادی دایرهٔ هم مرکز را مشاهده خواهید کرد، که هر یک از آنها نشان یک سال عمر درخت میباشد. درختی که بطور دائم آفتاب به تنهاش بتابد، دایرههای نشاندهنده عمر آن درخت در یک سمت به هم نزدیکتر شده و در سمت دیگر از هم دور خواهند بود. سمتی که فاصله خطوط حلقههای سنی درخت به هم نزدیکتر باشد سمت شمال را مشخص میکند، و سمتی که خطوط حلقههای سنی از هم فاصلهٔ بیشتری داشته باشد سمت جنوب را نشان میدهد؛ به علت تابش زیاد آفتاب و رشد شدیدتر آن.
۴- جهتیابی به کمک گلها و گیاهان: گیاهان، و گلهای درختان تمایل دارند رو به آفتاب قرار بگیرند؛ یعنی جنوب یا شرق.
برخی گیاهان برای جهتیابی اشتهار یافتهاند. مثلاً در آمریکا گُلی وجود دارد که همیشه جهتگیری شمالی-جنوبی دارد (رشد برگهایش به سمت خط شمال- جنوب است) و آن را «گیاه قطبنما(یا Compass Plant)» و یا «رُزینوید(Rosinweed)» میخوانند. نام علمی آن «سیلفیوم لاکینیاتوم» (Silphium laciniatum) است، و مسافران اولیهٔ این سرزمین از این گیاه برای جهتیابی استفاده میکردهاند.
اکالیپتوس استرالیایی هم گیاهی جهتیاب است. این گیاه که در سرزمینهای گرم و خشک میروید، برگهایش رو به شمال یا جنوب است.
همچنین درختی به نام «نخل رهنوردان([ یا Traveler’s Palm])» وجود دارد که محور شاخههایش شرقی-غربی اند.
همانطور که گفته شد، این که کدام طرف شرق است و کدام طرف غرب، یا کدام یک از طرفین شمال یا جنوب است را میتوان با توجه به سمت خورشید و ماه در آسمان یا روشهای دیگر یافت -ماه و خورشید تقریباً در سمت جنوبی آسمان قرار دارند.
۵- جهتیابی به کمک باد غالب: بادها را از جهتی که میوزند، نامگذاری میکنند مانند باد شمالی از شمال. هر منطقهای باد غالب و برجستهای دارد که در فصل خاص یا گاهی در تمام فصول حکمفرماست. باد غالب، باد خاصی است که وزش آن طولانیتر بوده و در جهت خاصی میوزد. با دانستن جهت بادهای غالب میتوانید چهار جهت اصلی را تشخیص دهید.
معمولاً نام باد را از جهتی که وزیدهاست، نامگذاری میکنند. مثلاً باد شمال یعنی بادی که از شمال به سمت جنوب میوزد.
برای جهتیابی به کمک باد غالب، ۱) ابتدا باید جهت باد غالب منطقه را دانست. ۲) سپس باید در جایی که هستیم جهت باد غالب را تشخیص دهیم. برای نمونه، اگر بدانیم که در منطقهٔ ما باد غالب از شرق میوزد، و ضمناً جهت باد غالب منطقه را تشخیص دهیم، طرف منشأ باد شرق خواهد بود؛ که با دانستن شرق، دیگر جهتهای اصلی هم به سادگی یافته میشوند.
نکتهٔ اول: اگر جهت باد غالب منطقهتان را نمیدانید، اطلاعات زیر ممکن است کمککار باشد:
در نواحی معتدل، باد غالب از غرب میوزد. (در هر دو نیم کره شمالی و جنوبی)
در نواحی گرمسیری، باد غالب بین مناطق شمال شرقی و جنوب شرقی جریان دارد.
در نواحی استوایی، باد غالب معمولاً از سمت شرق میوزد.
نکتهٔ دوم: جهت باد غالب منطقه را تشخیص دهیم:
در هر منطقهای باد غالب ویژگیهای خاص خود را دارد؛ مثل درجه حرارت، رطوبت و سرعت که در فصول مختلف تغییر میکند.
باد غالب بر رشد درختان و گیاهان، جهت جمع شدن برفهای باد آورنده و در جهت علفهای بلند تأثیرگذار است. در واقع باد غالب بیشترین تأثیر را بر روی جهت پوشش گیاهی، برف، ماسه یا دیگر اشیای روی سطح زمین دارد.
الف)درختان:
جهت خم شدن اغلب درختان منطقه نشان دهنده جهت وزش باد غالب منطقهاست. برای نمونه اگر درختان به طرف شمال منحرف و متمایل شدهاند، باد غالب محتملا از سمت جنوب وزیدهاست.
اثر دیگری که باد غالب بر درختان دارد این است که: در جهتی که از وزش باد در امان است، شاخ و برگ بیشتری رشد کردهاست.
در واقع باد ممکن است با صدمه زدن یا خشک کردن شاخههای جوان، رشد درخت را کند یا متوقف کند. معمولاً وزش باد، باعث کند شدن رشد درختان میشود؛ برعکسِ خورشید، که رشد شاخهها و برگها را زیاد میکند.
در زمستان باد غالب معمولاً با برف و تگرگ همراه است، که باعث شکستن شاخههای جوان میشود.
درختی که برای تعیین جهت استفاده میشود، باید در محلی باز و وسیع باشد. نباید در پناه تپه، درختان دیگر یا ساختمانها باشد. چند تا از درختان نزدیک به هم را مورد آزمایش قرار دهید. مطمئن شوید که درختان هرس نشده باشند.
از آنجا که درختان تحت تأثیر عوامل زیادی هستند، باید یافتههای خود را با مشاهدهٔ درختان متعددی در همسایگی یکدیگر تأیید کنید.
ب)ماسه و برف:
امواج ماسه در بیابانها، و امواج پستی-بلندیهای برف در مناطق قطبی جهت باد را نشان میدهند. البته گاه به خاطر آنکه این موجها خیلی کوچکاند و از چند سانتیمتر تجاوز نمیکنند، برای یافتن باد غالب نمیتوانند کمککار باشند، زیرا میتوانند با هر باد تند موضعی به سرعت تشکیل شوند.
در بیابانها انواع مختلف تلماسهها وجود دارند، که شکل آنها جهت باد غالب را نمایان میسازد؛ همچنین در مورد تلیخهای قطب: در مناطقی که به شدت پوشیده از برفاند، باد غالب تودههای برف را میراند و آنها را تبدیل به تلهای برآمدهای میسازد. این تلها از چند سانتیمتر تا یک متر ارتفاع دارند، و موازی باد غالب تشکیل میشوند. در واقع برف از لحاظ فیزیکی شبیه ماسه عمل میکند.
ج) نسیم: برخی مناطق الگوی حرکت جریان هوایشان نوسان بیشتری نسبت به جاهای دیگر دارد. مثلاً مردم کنار ساحل با نسیم دریا مأنوساند. معمولاً بعدازظهرها نسیم مداومی از طرف دریا میوزد. در شب هم معمولاً جهت نسیم برعکس میشود و از خشکی به سمت دریا میوزد. نسیم مشابهی در درهها و کوهها میوزد: در روز نسیمی از دره به سمت بالای کوه وزیدن میگیرد؛ و در شب برعکس، نسیم از بالا به سمت دره میوزد. اگر -مثلاً به کمک نقشه- بدانیم که دریا یا کوه (یا ساحل یا دره) در کدام جهتمان است، میتوانیم جهتهای اصلی را بیابیم.
د) هوای گرم و سرد: در نیمکرهٔ شمالی زمین هوایی که از شمال میآید معمولاً سردتر از هوایی است که از جنوب میآید(بادهای شمالی از بادهای جنوبی سردتر است).
هـ) سایر موارد:
اگر گمان میکنید که بادی که در لحظه میوزد باد غالب منطقهاست، میتوانید به درختان در مسیر باد نگاه کنید. با نگاه به نوک درختان میتوانید جهت باد را بفهمید.
میتوانید به تغییر جهت ابرها دقت کنید؛ بهویژه ابرهای بلندی که توسط بادهای غالب آورده میشوند.
در روی دریا و اقیانوسها بادهای غالب دارای ویژگیها و ابرهای خاص خود هستند.
۶- جهتیابی به کمک رودخانهها: بسیاری از رودها و نهرها در نیمکرهٔ شمالی زمین رو به جنوب سرازیرند، یعنی رو به استوا. این روند عمومی رودهاست، ولی همیشه درست نیست. مثلاً رود نیل -که تماماً در نیمکرهٔ شمالی است- به سوی شمال جریان دارد و به مدیترانه میریزد.
۷- جهتیابی به کمک حیوانات و حشرات:
مورچهها خاکِ لانهٔ خود را به سمت جنوب یا شرق میریزند. مورچهها چنین میکنند تا در هنگام روز خاکریزشان به عنوان سایهبانی برایشان عمل کند، تا راحتتر کار خود را انجام دهند.
مورچهها خانههای خود(مورتپهها) را بر روی شیبهای جنوب شرقی میسازند؛ زیرا خورشید در پاییز و زمستان بیشتر به این قسمتها میتابد. آنها مورتپههای خود را نزدیک درختان و صخرههای جنوبی و جنوب شرقی بنا میکنند.
اگر شما در کنار برکه یا دریاچهای باشید که پرندگان، ماهیان یا دوزیستان در حال تولیدمثل هستند، در نظر داشته باشید که آنها معمولاً ترجیح میدهند در سمت غربی زاد و ولد (تولیدمثل و پرورش) نمایند.
دارکوب(شانهبهسر) معمولاً حفرههایش را در سمت شرقی درخت حفر میکند.
سنجابها هم معمولاً در سوراخهای سمت شرقیِ درختان خانه و لانه میگزینند.
۸- جهتیابی به کمک خانههای شهری: امروزه معمولاً خانهها را به موازات شمال -جنوب یا شرق-غرب میسازند؛ یعنی نسبت به جهتهای اصلی مورب نمیسازند. این میتواند در تنظیم صحیح جهتها و تصحیح روشهای تقریبی بالا کمککار باشد. باید توجه کرد که در بسیاری موارد این اصل رعایت نشدهاست.
قطب مغناطیسی شمال
قطبهای مغناطیسی یعنی جایی که خطوط میدان مغناطیسی به صورت واگرا از زمین خارج (جنوب مغناطیسی) و یا به صورت همگرا به آن وارد (شمال مغناطیسی) میشوند.
عقربه قطبنما -به عنوان یک وسیله مغناطیسی (یک آهنربا)- وقتی که آزادانه معلق شود، قطبهای مغناطیسی را یافته و در جهت آنها آرایش میگیرد؛ یعنی جایی که عموماً شمال حقیقی نیست (بهجز برخی مناطق کره زمین). زاویه بین شمال حقیقی و شمال مغناطیسی، «میل مغناطیسی» نامیده میشود.
قطبهای مغناطیسی زمین در طول زمان تغییر میکنند. قطب شمال مغناطیسی در سال ۲۰۰۱ در موقعیت ۸۱٫۳ درجه شمالی و ۱۱۰٫۸ درجه غربی، در سال ۲۰۰۵ در موقعیت ۸۳٫۱ درجه شمالی و ۱۱۷٫۸ درجه غربی و در سال ۲۰۰۹ در موقعیت ۸۴٫۹ درجه شمالی و ۱۳۱٫۰ درجه غربی بودهاست. در سال ۲۰۱۲ قطب مغناطیسی شمال در موقعیت ۸۵٫۹ درجه شمالی و ۱۴۷٫۰ درجه غربی قرار گرفت.
هر ۲۵ هزار سال، قطبهای مغناطیسی یک دور کامل میزنند.
قطب شمال مغناطیسی، سالانه ۷٫۳۴ کیلومتر جابهجا میشود.
انحراف مغناطیسی
انحراف مغناطیسی خطای ناشی از تأثیرات جاذبههای مغناطیسی موضعی و منطقهای (مانند فلز و الکتریسیته) ااست، که باید در کنار میل مغناطیسی در نظر گرفته شود. هر گاه قطبنما در نزدیکی اشیای آهنی یا فولادی و یا منابع الکتریکی قرار گرفته باشد، عقربهاش از جهت قطب مقداری منحرف میشود. کلاً به همراه داشتن اشیایی از جنس آهن یا انواع مشابه آن میتواند باعث اختلال در حرکت عقربه شود. حتی وجود یک گیره کاغذ روی نقشه ممکن است مساله ساز شود. بنابراین، هنگام استفاده از قطبنما باید مطمئن شویم که از اشیای انحرافدهنده آن، بهطور کلی دور است. همچنین احتمال تأثیرگذاری جاذبههای مغناطیسی موجود در خاک نیز وجود دارد، که بسیار نادر است؛ ولی در مکانهایی که مثلاً معدن آهن وجود دارد باید در نظر گرفته شود.
میل مغناطیسی
انحراف مغناطیسی یا تغییر مغناطیسی یا میل مغناطیسی زاویه بین نصف النهار مغناطیسی و نصف النهار جغرافیایی در هر نقطه از سطح زمین است.
میل مغناطیسی، در هر نقطه از زمین، زاویه بین شمال حقیقی و شمال مغناطیسی در آن نقطه است؛ یعنی زاویهٔ بین سمتی که عقربهٔ قطبنما نشان میدهد، و سمت شمال جغرافیایی. منابع مختلف میل مغناطیسی را «شیب مغناطیسی» یا «تنزل مغناطیسی» یا «تغییر مغناطیسی» هم مینامند. برخی به آن انحراف مغناطیسی هم گفتهاند، ولی دیگران این واژه را برای انحراف عقربهٔ قطبنما در اثر عوامل محیطی (مانند وسایل آهنی و منابع الکتریکی و غیره) مناسبتر میدانند.
میل مغناطیسی با موقعیت، زمان (سالانه و روزانه)، ناهنجاریهای مغناطیسی محلی، ارتفاع (جزئی و قابل صرف نظر) و فعالیتهای مغناطیسی خورشید تغییر میکند. میل مغناطیسی در طول خطوطی &mdash؛ که اصطلاحا خطوط هم ارز∗ نامیده میشوند &mdash؛ ثابت است. خط فرضی با میل مغناطیسی صفر درجه در حال حاضر از غرب خلیج هودسن، دریاچه سوپریور، دریاچه میشیگان و فلوریدا عبور میکند.
تعیین میل مغناطیسی
اگر عقربه قطبنما شرق یا غربِ شمال واقعی را به عنوان شمال مشخص نماید، این اختلاف به ترتیب میل مغناطیسی شرقی یا غربی نامیده میشود. شمال مغناطیسی هم در نیمکره شمالی و هم در نیمکره جنوبی به عنوان مرجع میل مغناطیسی است. مقدار زاویهٔ انحراف بستگی با محل آزمایش دارد. برای تعیین میل مغناطیسی در یک منطقه مورد نظر میتوان از موارد زیر استفاده کرد:
نقشههای توپوگرافی چاپ شده: این نقشه ها با اندازه گیری های متعدد میل مغناطیسی در نقاط مختلف کرهٔ زمین تهیه می شوند. در برخی نقشهها میل مغناطیسی منطقه به وسیله زاویه بین دو پیکان شمال مغناطیسی (MN) و شمال حقیقی (GN) نشان داده شده است.
نمودارهای خطوط همارز چاپ شده و یا موجود در وبگاهها، که میل مغناطیسی را نشان میدهند.
حسابگر آنلاین برای مشخص نمودن آخرین میل مغناطیسی، برای یک موقعیت مشخص (طول و عرض جغرافیایی) و زمان مشخص.
لازم به ذکر است که در یک محل مقدار زاویهٔ انحراف برحسب زمان اندکی تغییر میکند و اندازهٔ آن در نقاط مختلف زمین متفاوت است.
در ایران میل مغناطیسی به سمت شرق است و مقدار زاویه آن در مکانهای مختلف متفاوت است. برای نمونه در ۱۲ خردادماه سال ۱۳۸۶ میل مغناطیسی تهران &mdash؛ طبق محاسبات &mdash؛ برابر ۴ درجه و چهار دقیقه به سمت شرق بودهاست، که هر سال نزدیک چهار دقیقه (کمتر از یکدهم درجه) به سمت شرق افزایش پیدا میکند.
مثال
چنانچه به کمک عقربهٔ مغناطیسی به طرف قطب شمال یا جنوب برویم، به قطب شمال و جنوب واقعی کرهٔ زمین نمیرسیم. علت این است که قطب شمال و جنوب جغرافیایی و مغناطیسی کرهٔ زمین، با هم یکی نیست؛ یعنی اینکه قطب شمال مغناطیسی زمین، درست روی قطب شمال جغرافیایی زمین قرار ندارد و اگر دو قطب جغرافیایی و مغناطیسی زمین را توسط خطی فرضی به به نام محور به هم وصل کنیم، بین دو محور مغناطیسی و محور جغرافیایی زمین، زاویهای ساخته میشود که به آن، زاویهٔ میل مغناطیسی گویند.