قرآن
تاریخ قرآن
دوران محمد

در زمان حیات پیامبر، وی قرآن را بر مسلمانان می‌خواند. برخی آن را نگهداری می‌کردند و برخی بر تکه‌های چرم، استخوان‌های شانه و دنده گوسفند و شتر، چوب درخت خرما، سنگ‌های هموار و صیقلی و گاه کاغذ می‌نوشتند. از آنجا که هنوز قرآن بر پیامبر وحی می‌شد و متن آن ناقص بود، امکان «کتاب ساختن» آن وجود نداشت. جمع قرآن در زمان فرستاده خدا را اصطلاحاً تألیف گویند.





سیوطی نویسنده کتاب الاتقان فی علوم القرآن می‌گوید: اجماع و روایات همه براین دلالت دارند که ترتیب آیات توقیفی، مستند به تعیین پیامبر در ترتیب نزول است و گمانی در آن نیست و بسیاری از علماء آن را در آثار خود آورده‌اند.

در زمان حیات پیامبر ۳۷ نفر حافظ کل قرآن بودند. و تعداد کاتبان وحی که برای خود نسخه‌ای برمی‌گرفتند به بیش از پنجاه نفر می‌رسیده‌است.






دوران ابوبکر

در این زمان جنگ‌های ردّه میان مسلمانان و از دین برگشتگان و متنبّیان رخ داد، که در آن شماری از نگهداران قرآن کشته شدند. به پیشنهاد عمر و به دستور ابوبکر «زید بن ثابت» که از کاتبان وحی و حافظ قرآن بود، مأمور جمع‌آوری قرآن شد. «زید همه نوشته‌های قرآنی را ولو آنکه ده‌ها حافظ و ده‌ها نوشته برابر آن بود، با کمترین دو گواه یکی از کتابت و یکی از نگهداری می‌پذیرفت.»∗ قرآن بدست زید در ۱۴ ماه و تا زمان فوت ابوبکر در سال ۱۳ هجری به گونه مجموعه‌ای از صحیفه‌ها جمع‌آوری شد و بر پایه وصیت ابوبکر در دست عمر و سپس دخترش «حَفصه» قرار گرفت.






دوران عثمان

در زمان عثمان با نگرش به گسترش سرزمین مسلمانان تا ایران، شام و مصر نیاز بود با شتاب متن واحدی از قرآن در تمام سرزمین‌های مسلمان منتشر شود. همچنین به چرایی فوت یا کشته‌شدن شماری از نگهداران و نویسندگان وحی بیم تفرقه در متن قرآن وجود داشت. از این رو، جانشین عثمان با جمع‌آوری نسخه‌های گوناگون دست به یکسان‌سازی قرآن زد. وی انجمنی در برگیرنده «زید بن ثابت»، «سعید بن عاص»، «عبدالله بن زبیر» و «عبدالرحمن بن حارث» در بر گرفت. این گروه با همکاری دوازده تن از قریش و انصار کار تهیه نسخه پایانی را انجام دادند. آنها تمام نوشته‌های قرآن موجود را گرد آوردند و با تکیه بر شهادت شاهدان و نگهداران نسخه پایانی یا «مصحف امام» را تهیه کردند، که سرشناس به مصحف عثمانی است و به خط کوفی ابتدایی بود. این کار در فاصله سال‌های ۲۴ تا ۳۰ ه. ق. انجام شد و از روی آن ۵ یا ۶ نسخه تهیه شد. دو نسخه در مکه و مدینه نگهداری شد و دیگر نسخه‌ها به همراه یک حافظ قرآن که نقش راهنمای درست خوانی را داشت، به بصره، کوفه، شام و بحرین فرستاده شد. عثمان برای دستیابی به «توحید نص» یا یگانگی متن قرآن دستور داد، تمام نوشته‌های موجود قرآن را با آب و سرکه جوشانده و محو کنند، تا ریشه کشمکش و اختلاف از میان برود. نسخه‌هایی که نابود شدند دربرگیرنده قرآن عبدالله پسر مسعود -که گویا فاقد دو سوره فلق و ناس بوده‌است. - ابی پسر کعب بودند و قرآن علی نزد وی و فرزندانش باقی ماند و گرچه وی در گردآوری قرآن آشکارا حضور نداشت، در هیچ جا و در زمان خلافت درستی متن گردآوری شده را رد نکرده‌است. صاحب‌نظران مسلمان بر این باورند این نسخه‌ها عموماً از دید لغوی، املایی و شمار سوره‌ها تفاوت جزئی داشته‌اند. ولی به هر روی عموم مسلمانان حتی خاندان علی و دیگر مخالفان خلافت، بر درستی نسخه عثمان در درازای تاریخ پافشاری کرده‌اند.

نظر نامی گردآوری درباره گردآوری قرآن همین است که ذکر شده ولی پژوهشگران متاخر نظر بر گردآوری قرآن در همان زمان محمد پیامبر دارند و روایات و نقل‌های مربوط به گردآوری قرآن پس از محمد را متناقض یا ناظر به اموری دیگر (مانند تکثیر مصحف یا یکتاپرستی مصاحف) می‌دانند.






اصلاحات پس از آن

نسخه عثمان به خط عربی نخستین نوشته شده بود، که بدون علامت‌گذاری، اعراب و حروف «استاندار» (حروفی که نوشته می‌شود و خوانده نمی‌شود) است. تا زمانی که اسلام محدود به سرزمینهای عرب زبان بود، مشکلی در خواندن قرآن نبود. ولی با گسترش سرزمین‌های اسلامی مردمان غیرعرب‌زبان نمی‌توانستند قرآن را درست بخوانند. برای حل دشواری‌های برآمده از آن و رویارویی با اشتباه خواندن قرآن به دستور علی، «ابوالاسود دوئلی» اقدام به اعراب‌گذاری قرآن نمود. روش او برای این کار بر پایه شیوه رسم‌الخط سریانی بود. سپس در سده نخست به دستور خلفا و امرای اموی «یحیی بن عامر» و «نصر بن عاصم» حروف همانند همانند ب، ت و ث را نقطه‌گذاری کردند. یزید پارسی حرف «الف» را به قرآن افزود (در عربی الف و همزه دو حرف متفاوت محسوب می‌شود) در سده ۲ هجری «ابوعبدالرحمن خلیل بن احمد بصری» که ایرانی است، دانش نحو و عروض را ابداع کرد و نشانه‌ها همزه، تشدید و ساکن را وضع کرد و روش امروزی ثبت حرکات را ایجاد کرد. در سده ۳ هجری رسم‌الخط قرآنی سنجه (استاندارد) موجود بوده‌است و ابوحاتم سجستانی (سیستانی) رساله‌ای در رسم‌الخط قرآن نگاشته‌است که امروزه بخش‌هایی از آن موجود است. همچنین خط عربی کم‌کم طی چند سده از «کوفی اولیه» به «نسخ» که امروزه قرآن را بدان می‌نویسند، دگرگونی یافت.






صحت تاریخی

مفسران اهل سنت به گونه تاریخی همواره باور داشتند که آیات قرآنی که در امروزه در دست ما است دقیقاً همان چیزی است که محمد بازگو کرده‌است و هیچگونه تغییری اعم از حذف یا اضافه در آن صورت نگرفته‌است. البته اهل سنت به گونه سنتی سه طریق اصلاح را پذیرفته‌است: با استناد به آیاتی مانند رعد ۳۹ یا اعلی ۶-۷ تفاسیر سنتی اهل سنت پذیرفته‌اند که خود خدا می‌شود مایه بشود که محمد برخی از آیات را فراموش کند و یا حتی آیاتی از قرآن را حذف کند (بسنجید با تفاسیر شیعه مانند تفسیر المیزان که این موضوع را نمی‌پذیرند). دیگر اینکه می‌شود برخی از آیات قرآن جایگزین آیات دیگر شده باشند (ناسخ و منسوخ). ولی افزون بر اینها برخی از علمای اهل سنت هم باور داشتند که تحت بازبینی جبرئیل، محمد برخی از آیات را که به او وحی شده بود در قرآن قرار نداده‌است. برای نمونه بگفته جان بورتان آیه شماره ۲ سوره نور درباره مجازات زناکار با مجازات سنگسار تفاوت می‌دارد. برخی از فقیهان کهنه دقیقاً از این روی مجازات سنگسار را رد می‌کردند؛ ولی روی‌هم‌رفته توافقی میان فقیهان درباره مجازات سنگسار برای زنا وجود داشت. برای بسیاری پذیرش اینکه رفتار و گفتار یک انسان (حتی اگر محمد باشد) بتواند جایگزین واژه‌های خدا بشوند وجود نداشت، و از این روی اینگونه استدلال می‌کردند که حتماً می‌بایست آیه سنگساری بوده که در قرآن قرار داده نشده ولی حجیت آن باقی مانده‌است. در تفاسیر کهنه روایاتی منتسب به ابی ابن کعب، ابوموسی اشعری، عایشه و دیگر نقل شده که مضمون آنها کنار ماندن برخی از آیات در قرآن گردآوری شده می‌باشد. بدین سان برخی از علمای اهل سنت به گونه سنتی باور داشتند که محمد تحت بازبینی جبرئیل برخی از آیات را در قرآن قرار نداده اگرچه آن آیات هنوز حجیت خود را داشتند.

از طرف دیگر زیرشاخه میمونیه از خوارج ادعا می‌کردند که سوره یوسف بدلیل مضامین عشقی آن به قرآن تعلق ندارد. شیعیان بصورت تاریخی دیدگاه‌های مختلفی داشته‌اند. برخی از شیعیان معتقد بودند که اشارات قرآن به علی و خاندان او در هنگام جمع‌آوری قرآن کنار گذاشته شده و علاوه بر آن تغییرات کوچکی در برخی آیات داده شده‌است. در منابع شیعه روایات متعددی در زمینه تحریف قرآن توسط صحابه محمد بدست رسیده که بسیاری از آنها در «کتاب القرائات» (یا «کتاب التنزیل و التحریف») توسط احمد بن محمد السیاری جمع‌آوری شده‌است. البته در منابع شیعه (مانند تفسیر عیاشی) روایاتی در رد هرگونه تحریف نیز یافت می‌شود. در مورد اینکه چه بخشی از شیعیان قرن اول معتقد به حذف اشارات به علی و خاندان او بودند اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آنها را زیاد و برخی تنها گروهی می‌شمارند. بارآشر در دانشنامه قرآن می‌گوید: مفسرین شیعه سده چهارم مانند شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و شیخ طبرسی باور داشتند که هر آنچه در قرآن گردآوری شده بدست عثمان آمده درستی دارد (یعنی تغییری در آن صورت نگرفته) ولی این قرآن ناقص است (یعنی دربرگیرنده همگی وحی‌ای که به محمد شده نمی‌باشد).. ولی حسن حسن زاده آملی با نقل اقوال اینان و برخی دیگر آنان را مخالف باور به هر گونه کم و زیاده در قرآن دانسته‌است. در دوران صفویان برخی از دانشوران شیعه (مانند ملا محسن فیض کاشانی و محمد باقر مجلسی) باور داشتند که بر پایه برخی احادیث کهنه شیعه، قرآن دچار تغییر گشته‌است. ولی واقعیت داشتن تحریف قرآن را نمی‌پذیرفته‌اند برای نمونه فیض کاشانی به آیه «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون: همانا ما ذکر(قرآن) را نازل کرده و بی گمان نگهدار آن خواهیم بود» استناد کرده و محمد باقر مجلسی در کتاب بحار الانوار در ردّ اخبار دلالت کننده بر کم شدن از قرآن می‌گوید: «این اخبار، اخبار آحاد هستند و قطع به درستی آنها پیدا نمی‌شود» از دانشوران معاصر شیعه برخی مانند سید ابوالقاسم خویی و عبدالله جوادی آملی علیه دیدگاه تحریف قرآن استدلال کرده‌اند.امروزه علمای شیعی ادعای تحریف قرآن را به غالیان و معتزله نسبت می‌دهند (نگاه کنید به کتاب افسانهٔ تحریف قرآن نوشتهٔ فرستاده جعفریان)

حسین بن محمد تقی نوری ملقب به خاتم المحدثین در دیباچه کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب‌الارباب می‌نویسد: «این کتابی است لطیف که در اثبات تحریف قرآن، و فضایح اهل جور و عدوان فراهم آورده‌ام، و آنرا فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب‌الارباب نام نهادم، و بر سه سرآغاز و دو باب قرار دادم». این کتاب در سال ۱۲۹۸ ه. ق. در ایران چاپ شده‌است. وی در این کتاب برای اثبات ادعای خود بیش از هزار حدیث داستان می‌کند. ولی پس از او دانشمندان شیعه بارها کتاب او را نقد نموده‌اند و احادیث نقل شده در آن کتاب را از باب اختلاف قرائت، برداشت یا مجعول دانسته‌اند.







دیدگاه مورخان غربی

فرانسیس ادوارد پیترز، گذشته نگار و استاد دانشگاه نیویورک، می‌گوید که تلاش‌ها برای بازسازی متن نخستین و دست نخورده قرآن در آکادمیای غربی چیزی که تفاوت برجسته‌ای با متن حال حاضر قرآن داشته باشد را بدست نداده‌است. بگفته ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، اگر هرگونه تغییری از راه افزودن، حذف کردن، و یا تغییر متن اتفاق افتاده بود، کم وبیش با قطعیت کشمکش در می‌گرفت، ولی رد و نشانی کمی از کشمکش مشاهده می‌کنیم. خیلی از کسان مذهبی تر مسلمان رفتار عثمان را توهین آمیز یافتند و او سرانجام بسیار غیرمحبوب شد، ولی عموماً اتهام تحریف قرآن در لیست اتهامات او قرار نگرفته و هیچگاه نکته اصلی نبوده‌است. بگفته وات و بل، پژوهش‌های نوین قرآن هیچ انگیزه جدی‌ای بر وقوع تحریف برجسته در قرآن ارائه نکرده‌است. اگر چه سبک قرآن تغییر می‌کند ولی کم وبیش گمانی از درستی آن باقی نمی‌گذارد. آنچنان همه قرآن بشکل روشنی حالت یکنواختی دارد که شک در برابر نابی آن بسختی می‌شود پیش بیاید. البته برخی از اسلام شناسان غربی درستی از آیات ویژه مورد شک قرار داده‌اند. برای نمونه سیلوستر دی سکی آیه ۱۴۴ از سوره آل عمران را که گفتگو از زودگذر بودن محمد می‌کند را مشکوک یافته و جهت استدلال به داستان عمر اشاره می‌کند که حاضر نبوده بپذیرد که محمد فوت کرده‌است و ابوبکر او را مورد خطاب قرار می‌دهد. وات و بل به تحلیل این آیه پرداخته و احتمال این را که ابوبکر این آیه را جعل کرده باشد بسیار غیرمحتمل می‌یابند. البته پذیرش کلی اینکه قرآنی که امروزه در دست ماست کلامی است که از زبان محمد بیرون شده به معنی این نیست که بحث‌هایی درباره آیات ویژه در جریان نباشد. ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل می‌گویند که در قرآن گواه دگرگونی‌های تند ریتم، تکرار واژه‌های یا عبارات در آیات کنار هم، حضور ناگهانی آیه‌ای که موضوعی متفاوت با آیات اطرافش دارد، برخورد متفاوت با یک موضوع در آیات کنار هم، شکاف‌ها در ساختار گرامری، دگرگونی‌های ناگهانی در درازای آیات، تغییر ناگهانی سوم شخص به نخست شخص، یا مفرد به جمع، و کنار هم آمدن آیاتی که در ظاهر معنی متفاوتی دارند هستیم. اینها عموماً ویژگی ویژه متن قرآن در نظر گرفته شده‌اند. ولی بل و وات پیشنهاد می‌کنند که می‌شود انگیزه این اینها تغییر، اصلاح و بازنویسی در متن آن باشد. بگفته وات و بل حتی اگر این دیدگاه نیز پذیرفته نشود، لازم است که توجیهی برای این حالت متن قرآن داده شود..

مورخانی هم هستند که دیدگاه‌هایی مخالف باور عموم مورخان دارند. برای نمونه جان وانسبرو بر این باور است که قرآن کنار هم گذاشته شده متون مقدس دیگر، از آن میان متون مقدس مسیحی-یهودی است. مایکل کووک و پاتریکا کرون نگاه سنتی در برابر روش گردآوری قرآن را رد کرده و می‌گویند که هیچ گواه نیرومندی درباره اینکه قرآنی پیش از دهه پایانی سده هفتم میلادی وجود داشته نداریم. گرد پوین می‌گوید که قرآن ملغمه‌ای از متونی است که برخی از آنها می‌شود صد سال پیش از محمد هم وجود داشته‌اند. اگر چه گاهی خلاقیت و تازگی برخی از این دیدگاه‌ها ستوده شده ولی درستی این نظریات مورد حمله و یا تمسخر قرار گرفته‌اند: برای نمونه وان اس در رد دیدگاه کووک و کرون می‌گوید که «به رد کردن این دیدگاه احتیاجی نباشد زیرا نویسندگان کوششی مفصل برای اثبات آن نمی‌کنند. آنجاهایی که برداشت نوینی از حقایق نامی می‌دهند، برداشت آنها پایانی نیست. ولی آنجایی که آگاهانه حقایق پذیرفته شده را معکوس می‌کنند، روش آنها فاجعه بار است.».






علوم قرآنی
قرائت قرآن
قاریان هفت‌گانه(قرّاء سبعه) و راویان چهارده‌گانه

ن. ج. داود، مترجم عرب قرآن در مقدمه ترجمه خود از قرآن می‌نویسد: «با توجه به اینکه قرآن در اصل به خط کوفی نوشته شده بود و دارای حرکت و نقطه نبود، قرائت‌های مختلفی از آن توسط مسلمانان بوجود آمده‌است که به یک اندازه دارای ارزش و رسمیت می‌باشند».

با توجه به نوشته این دانشمند دینی، نوشتارهای مختلفی از قرآن وجود دارد، اما طبیعت این نوشتارهای مختلف چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که قرآن توسط اشخاصی که «قاری» قرآن حساب می‌شوند نوشته شده‌است و با نام این افراد به یادگار مانده‌است. قرائت‌های مشهوری از قرآن در قرن‌های اولیه اسلام وجود داشت. این قرائت‌های مختلف قرآنی در نهایت توسط افرادی که نوشتن می‌دانستند بصورت نوشته در آمد، به آن افراد راوی گفته می‌شود که قرائت‌هایی از قرآن را روایت کرده‌اند. بنابر این در واقع هر نسخه از قرآن نقل قولی است که توسط یک راوی از یک قاری قرآن انجام گرفته‌است و قرآن را نمی‌توان خواند مگر اینکه به یکی از راوی‌ها و قاری‌ها اعتماد کرد.

نوشتار زیر که توسط یک مسلمان نوشته شده‌است این مهم را با جزئیات بیشتری شرح می‌دهد: «قاریان بسیاری وجود داشتند و تعداد آنها به دلیل اینکه افرادی که قرآن را حفظ کرده بودند می‌مردند زیاد شد و کار آنها اهمیت بیشتری یافت و به دلیل اینکه قرآن با خط بسیار ابتدایی عربی نوشته شده بود و فاقد حرکت و نقطه بود باعث شد که خواندن و درک قرآن دشوار شود، بنابر این در قرن ۴ام اسلامی تصمیم بر این گرفته شد که قرائت‌های مختلف قرآنی را از هفت قاری اصلی جمع‌آوری کنند و برای هر قاری دو راوی قرار دادند تا قرآن را با دقت و با حرکت و نقطه بنویسند. و نتیجه این کار ۷ قرآن اساسی بود که هرکدام دو راوی داشت و همگی با حرکت و نقطه بود که با یکدیگر اندکی اختلاف داشتند».

این کار در سال ۳۲۲ ه. ق. توسط خلیفه المقتدر سازماندهی شد و بالاخره انجام گرفت. دکتر شجاع الدین شفا در کتاب «پس از ۱۴۰۰»، سال برگ ۱۰۱ می‌نویسد: «در قرن چهارم هجری ابن مجاهد، یکی از فقهای بزرگ بغداد، به اتکاء حدیثی از پیامبر نظر داد که قرآن در هفت قرائت وحی شده‌است و هرچه جز آن باشد مخدوش است، و این نظر مورد تایید دستگاه خلافت نیز قرار گرفت. بدین ترتیب هفت قرائت مختلف از قرآن که هرکدام از آنها به یکی از فقهای بزرگ قرون اول و دوم هجری در شهرهای مهم جهان اسلام ارتباط داده می‌شد در سال ۳۲۲ هجری توسط خلیفه المقتدر به رسمیت شناخته شد. بعد از آن در دو مرحله متوالی سه و چهار قرائت دیگر بر آن‌ها اضافه شد، بطوریکه سرانجام شمار قرائت‌های مجاز قرآن به چهارده رسید (که حافظ در غزلی که انتساب آن بدو مورد تردید است، مدعی از بردانستن همه آنها شده‌است).






عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی، در چارده روایت

متن قرائتی برگزیده جامع دانشگاه الازهر که چاپ مصر رایج قرآن در جهان امروز بر اساس آن صورت گرفته‌است، منسوب به فقیهی بنام عاصم بن ابی النجود است. که در سال ۱۲۷ هجری در کوفه درگذشته‌است.»







این قرائتهای رسمی از این قرارند:

نافع، از مدینه سال ۱۶۹/۷۸۵- ابوعبدالله نافع بن ابی نعیم مدنی، مُکنَّی به «ابی رویم» می‌باشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدینه می‌زیست و در همانجا (به سال ۱۷۶ یا ۱۶۹) درگذشت، یادآوری کرده‌اند که وی قرآن را نزد ابومیمونه، «مولی ام سلمه»، همسر رسول خدا قرائت نموده‌است. روایان وی عبارتند از: ورش و قالون.
ابن کثیر، از مکه سال ۱۱۹/۷۳۷ - (عبدالله بن کثیر مکی) از ایرانیانی بود که کسرای ایران او را با کشتی‌هایی که به یمن فرستاده بود برای فتح حبشه گسیل داشت. ابن کثیر مردی فصیح و بلیغ... بود. و از جمع صحابه عبدالله زبیر و انس‌بن‌مالک را درک کرده بود. روایان وی عبارتند از: بُزِی‌ّ و قٌنبل.
ابو عمرو الاعلی، از دمشق سال ۱۵۳/۷۷۰ - ابوعمروبن علاء بصری وی اهل ایران بوده‌است و در میان قرّأ سبعه از لحاظ کثرت اساتید و شیوخ قرائت، کسی به پایة او نمی‌رسد، و قرآن را در مناطق مختلفی مانند مکه و مدینه و بصره و کوفه بر استادان زیادی قرائت کرد. سیدحسن صدر، ابی‌عمرو را شیعی می‌داند. راویان قرائت وی عبارتند از: دوری و سوسی (وی ایرانی و اهل شوش بوده است).
ابن عامر، از بصره سال ۱۱۸/۷۳۶ - وی در زمان عمربن عبدالعزیز و قبل و بعد از آن، امام مسجد دمشق (جامع اموی) و قاضی و پیشوای آن دیار بوده و از معمّرترین قرّأ سبعه به شمار می‌رود. ابن عامر بنا به قول صحیح به سال ۱۱۸ هجری قمری در نود و نه سالگی از دنیا رفت. راویان قرائت ابن عامر عبارتند از: هشام و ابن ذکوان.
حمزه، از کوفه سال ۱۵۶/۷۷۲ - حمزةبن‌حبیب زیّات کوفی حمزه اصلاً ایرانی است و زمان صحابه را درک کرده‌است و شاید برخی از آنها را دیده باشد. حمزه نیز مانند عاصم شیعی است و قرآن را بر امام صادق خوانده‌است. شیخ طوسی نیز حمزه را از یاران امام صادق (ع) شناسایی کرده‌است. در وجه ملقب شدن حمزه به «زیّات» می‌نویسند که وی با آوردن روغن از کوفه به حلوان و آوردن پنیر و گردو از حلوان به کوفه گذران زندگی می‌کرد.
الکسائی، از کوفه سال ۱۸۹/۸۰۴ - وی از مردم سرزمین ایران بوده‌است و گویند در میهن خود در «طوس» یا «ری» درگذشت کرد. وی قرائت را چهار بار از حمزه دریافت کرد، به گونه‌ای که می‌توان به قرائت او اعتماد نمود. کتاب‌ها و آثار فراوانی به کسائی منسوب است. راویان وی بر این پایه‌اند: حفص دوری و ابوالحارث.
ابوبکر عاصم، از کوفه سال ۱۵۸/۷۷۸ - عاصم بن ابی النجود کوفی از مردم کوفه‌است، عاصم از قرّأ هفتگانه و شیعی است و قرآن را بر ابی عبدالرحمن عبدالله‌بن‌حبیب سلمی شیعی - که از یاران علی بود... قرائت کرد. عاصم با یک واسطه گوینده قرائت علی است. به همین جهت گفته‌اند فصیح‌ترین قراآت، قرائت عاصم می‌باشد، زیرا وی قرئت ریشه دار آورده‌است. خوانساری در کتاب روضات الجنان در شرح احوال عاصم می‌نویسد: «وی پارساترین و پرهیزگارترین قرّأ، و رأی او درست‌ترین آرأ در قرائت به شمار می‌رود». قاطبة دانشمندان شیعی، قرائت عاصم را فصیح‌ترین قراآت دانسته‌اند. روایان وی بر این پایه‌اند: حفص و ابوبکر عیاش.
احمد نیریزی که از نسخ نویسان نامی ایرانی است، در نزدیک ۳۰۰ سال پیش قرآنی را کتابت کرد که اختلاف قرائت قراء سبعه در حاشیه آن آورده شده‌است.

اعجاز قرآن

مسلمانان همگی قرآن را بعنوان معجزه وحی و الفاظ آن را عیناً و دقیقاً از جانب خدا می‌دانند، که توسط روح‌الامین (جبرئیل) بر محمد نازل شده‌است. این مبحث قسمتی از بررسی ها و علوم قرآنی را تشکیل می دهد.






مبارزه‌طلبی

مسلمانان بر این باورند که قرآن معجزه پیامبر و اثبات کننده درستی ادعای پیامبری اوست. قرآن در آیاتی منکران وحیانی بودن را به مبارزه طلبیده‌است. ازجمله در آیه ۲۳ سوره بقره می‌گوید «و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستاده‌ایم شک دارید، اگر راست می‌گویید سوره‌ای همانند آن بیاورید و از یاورانتان در برابر خداوند یاری بخواهید.»∗ در آیات انبوهی از قرآن از منکران وحیانی این کتاب خواسته شده‌است، که اگر می‌توانند همانند آن را بیاورند. البته در آیه‌ای درخواست شده که کتابی همانند آن بیاورند. در آیه دیگر ده سوره ذکر شده و در آیه بالا یک سوره نیز در اثبات مدعای آدمین بودن قرآن کافی دانسته شده‌است. از موارد دیگر مبارزه‌طلبی قرآن ادعای هماهنگی و نبود تناقض در متن آن است. «چرا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟ که اگر از غیر خدا بود، اختلاف‌های فراوانی در آن می‌یافتند»∗ گفتنی است که چنین ادعا می‌شود که قرآن در فصاحت و شیوایی در زبان عربی بی همتا است و در کتابهای واژه عرب، در بسیاری موارد استشهاد به آیات قرآن می‌شود. برای نمونه فرهنگ واژه المنجد تالیف لویس معلوف که با اینکه خود لویس معلوف مسیحی بوده و مسلمان نبوده‌است ولی از آیات قرآن به نام استشهاد به سخن عرب فصیح بهره‌گیری نموده‌است. و همچنین برخی از نویسندگان نامی مصر به این فصاحت و شیوایی اعتراف دارند.

مسیلمه، نخستین کسی بود که به فکر مبارزه با قرآن افتاد و آیاتی شبیه قرآن سرود: «الفیل و ما الفیل، له خرطوم طویل، و له ذنب وبیل» یعنی «چه می‌دانید فیل چیست؟ برای او خرطوم دراز و دم کوتاهی است».






دیدگاه‌ها درباره قرآن
مسلمانان

«قرآن وحی نامه اعجازآمیز ایزدی است، که به زبان عربیشیوا(فصیح) به عین الفاظ بدست فرشته وحی، جبرئیل، از سوی خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالاً یکباره و هم تفصیلا در درازای بیست و سه سال نازل شده.»∗



باور عموم مسلمانان آن است که قرآن کتاب آسمانی و مقدس اسلام است، که بر پایه مندرجات آن و باور مسلمانان بدست وحی ایزدی به محمد فروفرستاده شد و معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را معجزه و سند اثبات نبوت محمد می‌دانند. تمام مذاهب اسلامی جز شماری از دانشمندان بر درستی متن آن اتفاق نظر دارند و اختلاف در روش خواندن متن، برداشت و شاید ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به اندازه‌ای است، که شیعیان دوازده امامی ایران و وهابیان عربستان از قرآن با رسم‌الخط واحدی بهره‌گیری می‌کنند.






ناباوران

دیگر صاحب‌نظران معمولاً روایت کلی مسلمانان از وقایع را می‌پذیرند. اما، بر این باورند که مفاهیم قرآن بیشتر ریشه‌های زمینی دارند و قبل از تولد پیامبر اسلام این مفاهیم در میان مذاهب مختلف اقوام عرب وجود داشته‌اند. برخی اثبات‌گرایان(positivist) و علم‌باوران (scientisist) برخی مطالب قرآن در مورد طبیعت و انسان را غیر علمی و از اشکالات این کتاب می‌دانند. این در حالیست که هنری مارگنو، استاد فیزیک و علوم طبیعی در دانشگاه ییل می‌نویسد: دیدگاهی شایع وجود دارد که علم و دین را به طور کلی ناسازگار تلقی می‌کند. بنابر این اجازه دهید پیش از هر چیز به این نکته اشاره کنم که این باور شاید نیم قرن قبل صحیح بود، ولی اکنون اعتبار خود را از دست داده‌است. این مطلب را هر کسی که نوشتارهای فلسفی برجسته‌ترین و خلاق‌ترین فیزیکدان‌های پنج دهه اخیر را مطالعه کند، می‌تواند دریابد. و منظور در اینجا کسانی همچون اینشتین، بور، هایزنبرگ، شرودینگر، ویگنر و دیگران اند.






موضوعات قرآنی
محتوای آیات اولیه قرآن

بر پایه قرآن، هشدار دادن به ناباوران (کفار) از عذابی که در روز رستاخیز انتظار آن‌ها را می‌کشد، یکی از نقش‌های اصلی محمد می‌باشد. گاهی قرآن، صراحتاً به روز رستاخیز اشاره نمی‌کند ولی نمونه‌هایی از داستان قوم‌های محو و نابود شده آورده و همعصران محمد را از عذاب‌های همانند برحذر می‌دارد. (آیه ۴۱:۱۳ تا ۴۱:۱۶). محمد نه تنها به کسانی که وحی خدا را انکار می‌کنند هشدار می‌دهد، بلکه وعده‌های نیکویی به کسانی که از اهریمن دوری می‌ورزند، به سخن خدا گوش فراداده و از خدا فرمانبرداری می‌کنند، می‌دهد. ماموریت محمد هم‌چنین دربرگیرنده تبلیغ یکتاپرستی می‌باشد: قرآن از محمد می‌خواهد که به اظهار و تمجید نام پروردگارش بپردازد و به او دستور می‌دهد که از پرستش بتها و یا نسبت دادن الوهیت به هر چیزی بجز خدا دوری بورزد..

موضوع آیات نخستین قرآن وظیفه انسان در برابر آفریننده خویش، رستاخیز مردگان، داوری پایانی خدا به همراه توصیف روشن عذاب‌های دوزخ و لذات و نعمات بهشت، و نشانه‌های خدا در همگی عرصه‌های زندگی انسان می‌باشد. تکالیف مذهبی که در این زمان از باورمندان خواسته شده بود اندک بودند: باور به خدا، درخواست برای بخشش گناهان، خواندن نمازهای مکرر، کمک به دیگران به‌ویژه نیازمندان، رد کردن تقلب و دوستی مال جهان (که در زندگی بازرگانی مکه، امری پراهمیت به شمار می‌رفت)، عفت و پاکدامنی و زنده به گور نکردن فرزندان دختر. آیات نخستین قرآن با پافشاری روی جنبه‌های اخلاقی آغاز و سپس به گونه فزآینده‌ای به انتقاد از خدایان مکه و بت پرستی پرداخت..






قرآن و جهاد

قرآن نبرد و قیام خونین را با حدود و مقتضیاتی مشخص تجویز کرده و حتی سستی از جنگ را در صورت لزوم آن از گناهان و جرائم بزرگ دانسته‌است: ۱. هنگامی که مسلمانان مورد تهاجم دشمن واقع شده و کشورشان در خطر باشد. ۲. برای دفع مخاطرات و فتنه و آشوب دشمن که به مراتب از خونریزی بدتر و زیان بخش‌تر است . ۳. به منظور حفظ نوامیس و زنان و اطفال مسلمان که مورد شکنجه و فشار و تعدی دشمن واقع شده‌اند. ۴. در موردی که دشمن معاهده‌ای را که با مسلمانان بسته، نقض کند و اضافه بر پیمان‌شکنی، مشغول گمراه کردن و منحرف ساختن مؤمنین گشته و در دیانت طعن و لطمه وارد آورد. با تمامی این شرائط و حدود، لشکر اسلام پس از هر پیروزی مأمور به ملاطفت و مهربانی با دشمن است و باید صدمه و فشاری که از آنان دیده را در بوته فراموشی نهاده و همچون برادران و دوستان صمیمی با ایشان رفتار کند و با کمال رأفت، محبت، منطق قوی و کردار پسندیده آنان را به آیین حق دعوت کنند. وجه مشترک جنگ‌های اسلام، قیام در راه خدا، تحکیم و اجرای قانون حق و عدالت و برافکندن آشوب و فساد و هرج و مرج است. رویه لشکر اسلام نیز رویه‌ای مشفقانه دارند.







محمد

محمد بن عبداللّه (زادهٔ ۵۷۰ در مکه – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی در مدینه) (۵۳ قبل از هجرت -۱۱ هجری قمری) بنیان‌گذار و پیامبر اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویل‌دهندهٔ کتاب قرآن و تجدیدکننده آیین اصلی و تحریف‌نشدهٔ یکتاپرستی (دین حنیف) است. او هم‌چنین به عنوان یک سیاست‌مدار، رئیس دولت، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانون‌گذار، اصلاح‌گر، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب، مأمور تعلیم فرمان‌های خدا به شمار می‌رود.

وقایع مربوط به زندگانی محمد نسبت به دیگر پیامبران پیش از وی به صورت کامل‌تری در معرض قضاوت تاریخ قرار گرفته و راجع به او گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده، گر چه مثل سایر شخصیت‌های تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمامی جزئیات زندگی اش روشن نیست و طی قرن‌ها بین موافقان و مخالفانش مورد مناقشه بوده‌است. او در سال ۵۷۰ میلادی (۵۳ ق.ه.)، در مکه در سرزمین حجاز در شبه جزیره عربستان به دنیا آمد. در دوران جوانی به بازرگانی مشغول بود، و نخستین بار در ۲۵ سالگی ازدواج کرد. ناخشنود از روش زندگی مردم مکه، محمد گَه‌گاه، مدتی را در غار حرا در یکی از کوه‌های اطراف آن دیار به تفکر و عبادت می‌پرداخت. به باور مسلمانان، محمد در همین مکان و در حدود ۴۰ سالگی از طرف خدا به پیامبری برگزیده شد و وحی بر او فروفرستاده شد. در نظر آنان، دعوت محمد همانند دعوت دیگر پیامبرانِ کیش یکتاپرستی مبنی بر این بود که خداوند (الله) یکتاست و تسلیم شدن برابر خدا راه رسیدن به اوست.

طی ۱۳ سال دعوت در مکه، تعداد اندکی از به اسلام گرویدند که با مخالفت برخی قبیله‌های قریش روبه‌رو شدند و با آنان با خشونت رفتار می‌شد. محمد برای رهایی از این آزار و اذیت‌ها به همراه پیروانش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایل در حال جنگ را متحد کند و جامعه نوینی موسوم به امت را تشکیل دهد و دولتی تأسیس کند. بین مسلمانان با قبایل مکه و هم پیمانان آنها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ با مکه، محمد به همراه پیروانش که تا آن زمان به بیش از ده هزار نفر بالغ شده بودند، مکه را بدون خونریزی فتح کرد. بتدریج و بخصوص پس از فتح مکه بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و در قالب امت واحد اسلام قرار گرفتند. محمد ده سال پس از هجرت، و چند ماه پس از بازگشت از حجةالوداع، بیمار شد و درگذشت.

آیات یا نشانه‌های خداوند که به باور مسلمانان، به صورت وحی به محمد رسیده و تا هنگام درگذشتش توسط او اعلام می‌شد، قرآن را تشکیل می‌دهد و آنان تا به امروز این کتاب را به عنوان «کلام خدا» گرامی داشته‌اند. در کنار قرآن، زندگی محمد (سیره) و روایات گردآوری‌شده از او (سنت) نیز برای مسلمانان به عنوان منابع اصلی دین اسلام اهمیت دارد.






منابع برای تاریخ‌نگاری زندگی محمد
درباره زندگانی محمد، گزارش‌های فراوان و روشنی در متون تاریخی آمده‌است، ولی مانند هر شخصیت تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست. از این‌روی که محمد از تأثیرگذارترین شخصیت‌های تاریخ است، زندگانی، اعمال و افکار او طی قرن‌ها بین موافقان و مخالفانش مورد بحث بوده‌است و این سبب شده تا نگاشتن یک زندگی‌نامهٔ از او دشوار باشد. برای این منظور هم فهم اسلامی از وی به عنوان یک پیامبر و هم فهم عقلانی دانشمندان غربی بر مبنای فلسفه های مدرن باید در نظر گرفته شود.

منابع دست اول شناخت زندگانی محمد عبارت است از قرآن، گفته های محمد در قالب حدیث و آنه از کردار وی به صورت سنت ثبت شده است. همچنین زندگی نامه هایی تحت عنوان سیره نبوی در سده های 8 و 9 میلادی نگاشته شده است. قابل‌اطمینان‌ترین منبع برای بازسازی زندگی محمد، قرآن است. قرآن اشاراتی اندک و غیر منسجم درباره زندگی محمد دارد، اما در مواجهه با رخدادهای تاریخی متغیر روزگار محمد، تصویری باثبات و صریح از او به دست داده و دربرگیرندهٔ اطلاعات نهان فراوانی از زندگانی محمد است. قرآنی که هم‌اکنون در دسترس است، عموماً در محافل آکادمیک به عنوان همان کلام خارج‌شده از زبان محمد، در نظر گرفته می‌شود؛ زیرا تلاش‌ها برای یافتن آنچه متن دست‌نخورده و اولیهٔ قرآن، متنی که تفاوتی پراهمیت نسبت به متن امروزی قرآن داشته‌باشد، ناموفق بوده‌است.

برای کشف و فهم تاریخی رویدادهای زندگی محمد، در درجهٔ دوم، آثار تاریخی مورخان در قرن سوم و چهارم هجری در دنیای اسلام می‌باشد که شامل زندگی‌نامه‌های سنتی نوشته‌شده توسط مسلمانان و گفتارهای منسوب به اوست (سیره و حدیث). قدیمی‌ترین زندگی‌نامه از محمد، نوشتهٔ ابن اسحاق با عنوان «زندگی رسول خدا» (نوشته‌شده در ۱۲۰ تا ۱۳۰ سال پس از درگذشت محمد) است که متن اصلی آن از بین رفته‌است، ولی بخش‌هایی از آن در آثار نوشته‌شده توسط تاریخ‌نگاران بعدی، ابن هشام و طبری به جای مانده‌است. بسیاری اگرچه نه همهٔ محققین درستی و صحت این زندگی‌نامه‌های قدیمی را پذیرفته‌اند، با این وجود میزان صحت آن‌ها قابل تعیین نیست. در درجهٔ آخر اهمیت مجموعهٔ احادیث (شامل گزارش‌هایی از گفتارها و رفتارهای محمد) هستند که چندین قرن پس از درگذشت محمد نگاشته شده‌است و اکنون در دسترس‌اند که می‌توان به آن‌ها به عنوان آنچه که در حافظهٔ طولانی‌مدت جامعهٔ مسلمانان با انگیزهٔ تقلید و پیروی از محمد باقی مانده‌است، نگریست. به احادیث به عنوان منابع دقیق تاریخی، با احتیاط می‌نگرند. به تعبیر سید حسین نصر هرچند محققان پوزیتیوست، احادیث شفاهی روایت شده توسط مسلمان را معمولا بی اعتبار می دانند، این احادیث نقشی اصلی را در فهم مسلمانان از محمد ایفا می کند.

تعداد اندکی از منابع نگاشته‌شده توسط غیرمسلمانان نیز موجود است که به گفتهٔ نیگوسیان وجود تاریخی محمد را تأیید کرده و برای تقویت صحت آنچه توسط مورخان مسلمان نوشته شده‌است، سودمندند. دسته دیگری از منابع، نوشته های مسیحی سده های میانه است که با شیوه جدلی محمد را به عنوان خارج از دین یا حتی ضدمسیح تصویر کرده است. به نوشته نصر، آثار محققان غربی مدرن که از سده 18 به بعد تالیف شده است دسته دیگری از آثار است که رویکردی تاریخی تر به موضوع دارند، متاثر از مکاتب فلسفی و کلامی مدرن غرب هستند و پیامبری محمد را رد می کنند. این نوشته ها بیشتر بر جنبه ها و عوامل انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توجه دارند نه امور دینی، اعتقادی و روحانی. تنها در اواخر سده بیستم نویسندگان غربی روش های علمی مدرن غربی را با یکدلی نسبت به مووع مطالعه تلفیق کردند و بخصوص به واقعیت های دینی و روحانی درگیر در مطالعه زندگی محمد توجه کردند.

از مهم‌ترین دشواری‌ها در نوشتن زندگی‌نامه محمد، نبود منابع کافی و ابهامات پیرامون عربستان پیش از اسلام است که امکان مطالعه تطبیقی و بررسی فضایی که اسلام به آن پاسخ می‌داد را سلب می‌کند. هیچ تاریخ نگاری برای شرح فضای سیاسی رایج و هیچ متن مقدسی برای شرح فضای دینی و هیچ طوماری برای شرح اختلافات فرقه‌ای، در پیش از اسلام، موجود نیست. به جای آن مقادیر متنابهی شعر وجود دارد که استفاده و بررسی صحت آن‌ها دشوار است.






نام‌ها و عناوین محمد

نام عربی «محمد» به معنای «قابل ستایش» یا «ستوده»، که چهار بار در قرآن تکرار شده‌است، رایج‌ترین نام پیامبر اسلام است. وی همچنین به «الامین» (قابل اعتماد) معروف بود. محمد اسامی بسیار دیگری دارد، از جمله «اسامی مقدس» که به باور مسلمانان خداوند به او بخشیده و در موقعیت‌های متفاوت به آن نام‌ها خوانده شده‌است. از بین این نام‌ها، «احمد» (به معنای مورد ستایش‌ترین) به عنوان نام آسمانی و باطنی پیامبر، بیشتر مورد توجه‌است و باور دانشمندان اسلامی طی قرون متمادی بر این بوده‌است که وقتی عیسی از فرمانروایی فارقلیط (پاراکلتوس) در آینده سخن می‌راند، به احمد اشاره دارد. همچنین قرآن برای خطاب‌قراردادن پیامبر، از برخی دیگر از اسامی چون: نبی (پیامبر)، رسول (فرستاده)، طاه (تطهیرکننده، پاک و راهنما)، یاسین (مرد کمال)، مصطفی (برگزیده)، عبدالله (بندهٔ عالی خدا)، حبیب‌الله (محبوب خدا)، ذکرالله (یادآور خدا)، امین (مورد اعتماد)، سراج (روشنگر راه راست)، منیر (روشنگر جهان)، هدی (رهنمای حقیقت)، غیاث (یاری‌کننده)، بشیر (هشداردهنده)، نذیر (یادآور)، مذکر (تذکّردهنده)، شهید (گواه) و مبشر (حامل خبر خوش)، بهره می‌جوید. گاهی محمّد، با توجه به موقعیت او در هنگام وحی، با نام‌هایی مورد خطاب قرار گرفته‌است: به طور مثال او در قرآن در آیات ۷۳:۱ و ۷۴:۱، مزمّل و مدثر (به معنی «جامه به‌خود پیچیده») خوانده شده‌است. قرآن در برخی آیات تفاوت قائل‌شدن بین پیامبران را منع می‌کند. همچنین در احزاب ۴۰، محمّد را «خاتم‌النبیین» می‌خواند.






زندگی
خاستگاه

بنابر منابع اسلامی، اسماعیل (پسر ابراهیم و هاجر) کعبه را ساخت و کعبه پیش از پایه‌گذاری شهر مکه، ساخته شد. مکه به‌تدریج به مرکزی مهم برای کاروان‌های تجاری در عربستان و مرکز فعالیت‌های مذهبی و تجاری غرب ِحجاز تبدیل شد. علاوه بر کعبه، بیش از ۳۰۰ بت هم وجود داشت و عرب‌ها هر ساله آن‌ها را زیارت می‌کردند و اعمالی چون چرخیدن گرد کعبه (طواف) و بوسیدن آن، قربانی‌کردن، و سنگ زدن به شیطان را انجام می‌دادند. به غیر از خدایان قبیله‌ای، بیش تر عرب‌ها اعتقاد به یک خدای مشترک برتر به نام «الله» داشتند؛ اما تشریفات مذهبی برای «الله» انجام نمی‌شد. هم چنین در قرآن صحبت از افرادی که «حنیف» بوده‌اند می‌رود. در قرآن حنیف اشاره به کسی دارد که از راه ِ فطرت خود به دین ِ طبیعی، که یکتاپرستی باشد رسیده‌است. ابراهیم به عنوان الگوی اصلی حنفا معرفی می‌شود که با بصیرت شخصی‌اش به یکتاپرستی رسیده‌است؛ چنان‌که آیین حنیف معادل دین ابراهیم تعریف می‌شود. مفسران قرآن می‌نویسند که پیش از اسلام حنیف به دو دسته افراد اطلاق می‌شد: عرب‌هایی که پیرو آیین ابراهیم بودند و بت پرستانی که تنها برخی از مراسم دینی مربوط به آیین ابراهیم مانند حج یا ختنه را انجام می‌دادند. درستی ِ تاریخی این گفته میان پژوهشگران غربی مورد اختلاف است. برخی اساساً گزارش‌های تاریخی مربوطه را رد کرده و آن‌ها را تعمیم دادن مفاهیم قرآنی به دوران پیش از اسلام می‌دانند، اما دیگران درستی ِ تاریخی همگی یا برخی از آن گزارش‌ها را می‌پذیرند. مدرک دقیقی مبنی بر این که آیین حنیف پیش از یهودیت و مسیحیت در میان عرب‌ها وجود داشته در دسترس نیست، اگرچه نشانه‌های رمزآلودی از آن در شعرهای قدیمی عرب یافت می‌شود.






نسب

شجره نامهٔ محمد از دیدگاه تاریخی معلوم نیست و آنچه موجود است، داستان‌هایی بوده‌است که بعدها به وجود آمده‌است. پدر (عبدالله) و مادرش (آمنه) از خاندان بنی‌هاشم از قبیله قریش بودند. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته و بااصل‌ونسب ولی فقیر در شهر مکه بود.






تولد

تاریخ دقیق تولد محمد نامعلوم است، ولی احتمالاً بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م. (۵۶ تا ۵۰ ق.ه.) است که مورد قبول‌ترین سال، ۵۷۱ میلادی (۵۲ ق.ه.) است.
کودکی
پیش از تولد محمد، عبدالله، پدرش، درگذشت. عبدالله بازرگانی بود که گاه با پدرش عبدالمطلب در امور تجاری همکاری می‌کرد. طبق روایات اسلامی، عبدالمطلب، پدر بزرگ محمد و بزرگ خاندان قریش، محمد را پس از تولد طبق عادت مرسوم، به دایه‌ای به نام حلیمه بنی سعد سپرد. او ۲ سال در قبیله سعد بن بکر، شاخه‌ای از قبیله هوازن، نزد حلیمه بود (برخی از پژوهشگران غربی درستی ِ تاریخی سپرده شدن محمد به حلیمه را رد کرده‌اند). زمانی‌که آمنه، مادر محمد، به همراه محمد ۶ ساله و کنیزی به نام ام ایمن برای زیارت قبر شوهر و دیدار از خویشاوندانش راهی یثرب شد، در بازگشت در محلی به نام «ابواء» درگذشت. و پس از آن عبدالمطلب ۸۰ ساله، سرپرستی محمد را برعهده گرفت. هر چند محمد تحت سرپرستی عبدالمطلب (شخصی بانفوذ و رهبر مکه) قرار داشت؛ اما دوران یتیمی را با سختی‌های فراوان سپری کرد. یتیم بودن محمد از معدود موضوعات درباره زندگی محمد است که در قرآن بدان اشاره شده‌است: «آیا ما تو را یتیم نیافتیم؟».

در ۸ سالگی محمد، عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب، عموی محمد (که در آن هنگام نفوذ زیادی در مکه داشت) سرپرستی محمد را برعهده گرفت. محمد در ۱۲ سالگی همراه ابوطالب با کاروانی به شام سفر کرد. در منابع اسلامی مانند سیره ابن اسحاق و طبری نقل شده‌است که در این سفر با بحیرا سرجیوس (یک راهب مسیحی) دیدار کرد و بشارت پیامبریش را از وی شنید.

داستان‌های بسیاری در منابع اولیه در مورد محمد از دوران کودکی تا زمان اعلام پیامبری موجود است که از دیدگاه تاریخی، قابل اطمینان نیستند؛ زیرا تصویر محمد در این داستان‌ها بسیار متفاوت با چهره‌ای است که قرآن از محمد ارائه می‌دهد و این داستان‌ها از دیدگاه تاریخی بیش تر برای بررسی چگونگی تلقی مسلمانان از پیامبر خود اهمیت دارند.






محمد در مکه
پیش از اعلام پیامبری

محمد در دوران نوجوانی در جنگ‌های فجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارش‌ها در جزئیات چگونگی شرکت او اختلاف نظر دارند. سن او در هنگام بروز این جنگ‌ها (که چندین سال طول کشید) ۱۴ تا ۲۸ سال بوده‌است.


پیمان حلف‌الفضول پس از جنگ‌های فجار در خانه «عبد الله بن جدعان» میان برخی از قبایل قریش منعقد شد تا به عدالت پایبند باشند و آن را برپا دارند و جمعا از ستمدیدگانی که قبیله ای در مکه ندارند حمایت کنند و محمد نیز در حالی که بیست ساله بود در آن عضویت یافت. محمد آورنده اسلام که در جوانی‌اش خود عضو یکی از این پیمان‌ها بوده می‌گوید؛ عوض کردن آن را با هیچ چیز دیگر خوش ندارد و حتی در دوره اسلام هم حاضر به پذیرفتن دعوت به آن‌گونه عهدی‌است.

محمد، گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله می‌کرد و راه‌کارهای عملی جهت حل‌وفصل اختلافات ارائه می‌کرده‌است. از سویی امانت‌داری و وفاداری نیز، از صفات برجسته محمد پیش از اسلام بوده‌است. تا جایی که گاه او را «محمد امین» می‌خواندند. محمد که مدت‌ها بود دیگر سرمایه‌ای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایه‌داران مکه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا به‌نیابت از آنان به بازرگانی بپردازد. ارتباط کاری و تجاری محمد ۲۵ ساله و خدیجه که زنی بیوه و صاحب دو فرزند بود، به ازدواج انجامید و محمد از این وصلت دارای دو پسر (که در کودکی درگذشتند) و چهار دختر شد که بر اساس تمامی گزارش‌ها ازدواج موفقی بود.

با وجود این که در دوران جوانی محمد، بت پرستی در مکه مرسوم و معمول بود ولی محمد هرگز تفکرات بت پرستی نداشت و بت پرستی نکرد.






پس از اعلام پیامبری

بنابر برخی روایت‌های اسلامی، محمد پیش از بعثت، هر سال چند هفته را در غار حرا به عبادت و تفکر می‌پرداخته‌است. زمانی که محمد چهل سال سن داشت، در یکی از شب‌های سال ۶۱۰. م (۱۳ ق.ه.)، جبرییل بر محمد ظاهر شد و ۳ بار به او گفت: «إقرأ — بخوان!» و سپس این آیه‌ها را برایش خواند:

(به عربی: إقرأ بِاسمِ رَبّك الّذي خَلَق. خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَق. إقرأ وربُّك الأكرَم، الَّذي عَلَّمَ بِالقَلَم، عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم يَعلَم.)
بخوان به نام پروردگارت که آفرید. که انسان را از خون بسته (علق) آفرید. بخوان که پروردگار بسیار بخشنده‌است، آن که با قلم آموزش داد. به انسان آموخت آنچه را که نمی‌دانست. سوره علق، آیه‌های ۱ تا ۵

به نوشته پیترز نخستین سورهٔ وحی‌شده به محمد نامعلوم است و می‌تواند سوره‌های دیگری نیز باشد.






دعوت علنی و مخالفت‌های قریش

بر پایهٔ روایت‌های اسلامی، خدیجه زن محمد نخستین کسی بود که به پیامبری او ایمان آورد. کمی بعد علی پسرعموی ده ساله محمد، ابوبکر دوست نزدیک او و پسرخوانده‌اش زید بن حارث نیز به خدیجه پیوستند و نخستین کسانی بودند که به محمد ایمان آوردند.

بنابر سیره ابن اسحاق، محمد تا سه سال دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ می‌کرد. بر پایهٔ روایت‌های اسلامی هنگامی که آیه «و خاندان خویشاوندت را هشدار ده!»شعراء ۲۱۴ فروفرستاده می‌شود، محمد، خویشاوندان نزدیکش در بنی‌هاشم شامل بنی عبدالمطلب ابن عبد مناف را که ۴۵ نفر می‌شدند، دعوت می‌کند و ایشان را پند و اندرز می‌دهد: «ای پسران عبدالمطلب!... خدا به من فرمان داده‌است تا شما را به سویش فرابخوانم. چه کسی از شما مرا در این امر یاری خواهد کرد و برادر، وصی و جانشین من خواهد بود؟» و فقط علی که ۱۳ سال داشت، پاسخ داد. سپس محمد گفت: «این علی، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به او گوش فرادهید و از او پیروی کنید.» پس از این دیدار برخی از زنان بنی‌هاشم نیز اسلام آوردند.

بر پایهٔ روایت‌های اسلامی هنگامی که محمد مطمئن شد ابوطالب در برابر بزرگان قریش از او پشتیبانی می‌کند، بالای کوه صفا رفت و مردم را فراخواند و سپس درباره توحید(یگانگی خداوند) و باور به الله، پیامبری و روز رستاخیز با آن‌ها سخن گفت. مدتی بعد این آیه فروفرستاده می‌شود: «پس آن چه را بدان ماموری، آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما شر ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.»حجر ۹۴ پس از آن محمد آغاز به مبارزه با بت‌پرستی می‌کند.

در آغاز دعوت بیش‌تر اهل مکه محمد را نادیده گرفتند، شماری او را مسخره کرده و برخی هم پیرو او شدند. کسانی که به محمد ایمان آوردند را می‌توان به ۳ گروه اصلی دسته بندی کرد: برادران جوان و فرزندانِ بازرگانان بزرگ مکه، افرادی که موقعیت اجتماعی دست‌اولشان را در قبیله‌شان از دست داده بودند و نتوانسته بودند آن را دوباره به دست آورند، و نهایتاً افراد ضعیف در مکه، به ویژه خارجی‌ها.

آغاز مخالفت‌ها با محمد، به گفتهٔ ابن سعد و ابن هشام پس از گفتن آیه‌هایی که در آن نیاکان بت‌پرست اهل مکه و پرستش بت‌ها محکوم شده بودند، و به گفتهٔ برخی دیگر از همان آغاز تبلیغ همگانی بود. افزایش شمار پیروان محمد باعث شد که او خطری برای قبیله‌های منطقه و حاکمان شهر بشود؛ زیرا ثروتشان به کعبه، کانون زندگی مذهبی مکه وابسته بود و محمد می‌خواست آن را برهم بزند. ردکردن مذهب سنتی مکه به ویژه برای قبیلهٔ خودش توهین‌آمیز بود؛ زیرا آن‌ها خود نگهبانان کعبه بودند. بازرگانان نیرومند مکه به قصد سازش، به محمد پیشنهاد دادند که اگر دست از تبلیغ بردارد به او اجازه ورود به حلقه درونی بازرگانان را بدهند و موقعیتش را با ازدواجی پر سود تثبیت کنند. محمد این پیشنهادها را نپذیرفت.

منابع تاریخی اسلامی مفصلاً آزار و اذیت محمد و یارانش را به ثبت می‌رساند. سمیه بنت خباب که به عنوان نخستین زن شهید اسلام شهرت دارد، بردهٔ ابوجهل بود. او با نیزهٔ اربابش به این دلیل که نمی‌خواست از اسلام برگردد، کشته شد. بلال حبشی، یک مسلمان بردهٔ دیگر، به دست اربابش امیة بن خلف شکنجه می‌شد؛ امیه سنگی، سنگین روی سینهٔ بلال می‌گذاشت تا او را مجبور کند دست از اسلام بردارد. محمد شخصاً به جز فحاشی، از دیگر اشکال آزار و اذیت جسمانی در امان بود؛ زیرا تحت پشتیبانی قبیله بنی‌هاشم بود.






هجرت مسلمانان به حبشه و غرانیق

در سال ۶۱۵ میلادی (۸ ق.ه.)، برخی از پیروان محمد به حبشه هجرت کردند و تحت پشتیبانی نَجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، آن جا ساکن شدند.

ابن سعد به دو هجرت مجزا اشاره می‌‌کند. به گفته وی اکثر مهاجرین گروه اول پیش از هجرت مسلمانان به مدینه به مکه بازگشتند در حالی‌ که گروه دوم در بازگشت مستقیماً به مدینه رفتند. ابن هشام و طبری اما از یک مهاجرت (از مکه به حبشه) سخن می‌‌گویند. این روایات مؤید این مساله هستند که آزار و اذیت شدن مسلمانان در مکه نقش بزرگی‌ در تصمیم محمد مبنی بر پیشنهاد مهاجرت به حبشه داشته است. گرچه مونتگومری وات نشان می‌‌دهد که سناریوی مهاجرت به حبشه خیلی‌ پیچیده تر از آنی‌ بوده است که در متون قدیمی‌ تاریخی آمده. او نتیجه می‌‌گیرد که دلایلی همچون اشتغال به تجارت -جهت رقابت احتمالی‌ با خانواده‌های تاجر مکه- و یا وجود نوعی تفرقه بین گروه‌هایی‌ از تازه مسلمانان در مهاجرت به حبشه نقش داشته است. بر اساس نامه معروف عروه (مندرج در طبری) اکثر مهاجران پس از قویتر شدن اسلام -به دنبال اضافه شدن عمر و حمزه به مسلمانان- به شهر خود باز گشتند. در عین حال داستانی کاملا متفاوت در مورد دلیل بازگشت مهاجران حبشه به مکه بیان شده است. این داستان که با نام «غرانیق» شناخته شده‌است در تاریخ طبری،تفسیر طبری، طبقات ابن سعد و اسباب التنزیل واقدی با سندهای مفرد نقل شده‌است. اما در سیره ابن هشام و (احتمالا) در سیره ابن اسحاق نقل نشده است. بر پایه این روایت، محمد هنگام خواندن سوره نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند و وجود سه خدای مکه — که دختران الله خوانده می‌شدند — را پذیرفت، آن‌ها را ستایش کرد، و شفاعتشان را وارد دانست. اخبار این ماجرا به مسلمانانی که به حبشه هجرت کرده بودند رسیده و برخی از آن‌ها قصد بازگشت به مکه را کردند. این روایت‌ها ذکر می‌کنند که پس از فروآمدن جبرییل بر محمد و آگاه ساختن او، وی این آیه‌ها را پس گرفت. نوشته‌های دانشمندان اسلامی از قرن چهارم اسلامی به بعد شدیداً درستی ِ تاریخی این روایت را زیر پرسش بردند. مونتگومری وات این حادثه را به اندازه‌ای شگفت انگیز می‌داند که نمی‌تواند آن را به عنوان اختراع محض بپذیرد. او به استناد قرآن (حج، آیه ۵۲) بر این باور است که دست کم در وحی در یک مورد شیطان چیزی به او افکند. در مقابل دانشنامه اسلام دلیل وات را ناکافی می‌‌داند و می‌‌نویسد "داستان غرانیق در شکل فعلی آن به گونه ای که توسط طبری، واقدی و ابن سعد نقل شده تحت عنوان واقعیت تاریخی به دلایل مختلف قابل پذیرش نیست." این دانشنامه اما امکان وجود برخی‌ حقایق تاریخی پشت این داستان را منتفی نمی‌‌داند.

تقریباً همگی مسلمانان سراسر سده‌ها، این داستان را ساختگی دانسته و رد می‌کردند. بیش تر مسلمانان دوران معاصر تا پیش از انتشار رمان جنجالی «آیات شیطانی» در دهه ۱۹۸۰ میلادی به دست سلمان رشدی در این مورد، از این ماجرا آگاهی ای نداشتند.






سال‌های پایانی در مکه

در سال ۶۱۷ میلادی (۶ ق.ه.)، رهبران مخزوم و بنو عبد شمس، دو خاندان مهم قریش، خاندان بنی هاشم (رقیب تجاریشان) را تحت محاصره اجتماعی و اقتصادی قرار دادند. به گفتهٔ آلفورد ولش در دانشنامه اسلام، ممکن است که آن بخش از داستان که در آن بنی هاشم مجبور شده به شهر خودشان(شعب ابیطالب) رفته و از تجارت و ازدواج با آن‌ها خودداری کند اغراق شده باشد و قرآن برخلاف سیره‌های پیامبر دربارهٔ این داستان سکوت کرده‌است. هدف این بود که بنی هاشم را تحت فشار قرار دهند تا دست از نگهبانی از جان محمد بردارد. این محاصره سه سال به طول انجامید اما در پایان شکست خورد زیرا هدفش را برآورده نمی‌کرد.

در سال ۶۱۹ میلادی (۴ ق.ه.) هم خدیجه همسر محمد و هم عمویش ابوطالب، درگذشتند. با درگذشت ابوطالب (که رهبری خاندان بنی هاشم را به دست داشت)، رهبری این خاندان به ابولهب که دشمن دیرینه محمد بود، سپرده شد. علاوه بر این اگرچه محمد در سال‌های پایانی هنوز پیروان اندکی به دست می‌آورد، اما در کل تلاش‌های او در مکه شکست خورده بودند. محمد برای یافتن یک پشتیبان و دعوت به اسلام، به طائف (از شهرهای معروف عربستان در نزدیکی مکه) رفت اما تلاش او با شکست روبه‌رو شد و مورد حمله و آزار مردم آن شهر نیز قرار گرفت. بنابراین ناچار به بازگشت به مکه شد و با کمک یکی از اهالی مکه به نام «مطعم ابن عدی» و پشتیبانی قبیله بنی نوفل، امکان ورود دوباره او به زادگاهش در شرایطی امن، فراهم آمد.






اسراء و معراج

محمد در ۲ یا ۳ سال پیش از هجرت به مدینه، بر پایهٔ منابع اسلامی و به باور بیش‌تر مسلمانان، در یک شب به سفری به نام معراج، از مسجدالاقصی به آسمان رفت. مسلمانان در ۲۷ رجب «لیلةالاسراء و المعراج» را جشن می‎‎‎گیرند. بنا به نظر بیش‌تر مفسران قرآن، آیه‌های آغازین سوره اسراء به معراج اشاره دارند. روایت‌ها و حدیث‌ها نیز اطلاعات و داده‌هایی از معراج دراختیار می‎‎‎‎‎‎گذارند. معراج به طور گسترده‌ای در ادبیات عربی، ادبیات اندونزیایی، کشورهای غرب و شرق آفریقا و مینیاتورهای ایرانی (که به «معراج‌نامه» معروفند) به‎‎کار رفته‌است.






هجرت و زمینه‌های آن
بیعت عقبه اول و عقبه دوم

در عربستان افراد ِ بسیاری به قصد بازرگانی و یا به جا آوردن حج به مکه سفر می‌کردند. محمد از این موقعیت استفاده کرد و بخت خود را برای یافتن خانه‌ای تازه برای خود و پیروانش آزمود. پس از چندین گفتگوی ِ ناموفق، در صحبت با شماری از اهالی یثرب (که بعدها مدینه خوانده شد) امیدی یافت. جمعیت عرب یثرب به این جهت که گروهی از یهودیان در آن شهر زندگی می‌کردند، با یکتاپرستی تا اندازه‌ای آشنا بودند. گروهی از اهل یثرب که به مکه آمده بودند با محمد پیمانی بستند که به «پیمان عقبه اول» شهرت یافت.

محمد پس از پیمان اول مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آن‌ها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد. این چنین در مدینه کسانی، تقریباً از همگی قبیله‌ها، به آیین اسلام گرویدند تا آن جا که در سال بعد ۷۵ مسلمان از مدینه برای حج و دیدار محمد به مکه آمدند. آن‌ها او را به صورت پنهانی و در شب دیدار کرده و با او پیمانی بستند که به «پیمان دوم عقبه»، یا «پیمان جنگ» شهرت یافت.

در پیمان عقبه دوم محمد پس از دعوت به اسلام، بیعتش با فرستادگان یثرب را مشروط به این کرد که آنان همان‌طور که از زنان و فرزندانشان پشتیبانی کنند، از او نیز پشتیبانی کنند. آن چه محمد به آنان گفت این بود: «خون من خون شماست، حرمت من حرمت شما. از شمایم و شما نیز از من هستید. با هرکه بجنگید می‌جنگم و با آنکه دوستی کنید، در صلح و آرامش خواهم بود.» به همین دلیل بیعت دوم به «بیعة الحرب» مشهور گردید. در این بیعت ۷۳ مرد و زن حضور داشتند که دوازده تن از آنان از بزرگان مدینه بودند، نه تن از بزرگان خزرج و سه تن از بزرگان خاندان اوس. پس از پیمان عقبه، محمد پیروانش در مکه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. مانند واقعه هجرت به حبشه، قریش تلاش کرد تا از بیرون رفتن یاران محمد از مکه جلوگیری کند؛ اما این تلاش‌ها ناموفق بود و تقریباً همگی مسلمانان موفق به ترک مکه شدند.






هجرت به مدینه

هیاتی دربردارندهٔ دوازده تن از بزرگان خاندان‌های مهم مدینه، از محمد دعوت کردند تا به عنوان یک ناشناس (بیطرف؟) برای عرب‌ها و یهودیان که تا پیش از سال ۶۲۰ میلادی (۲ ق.ه.) نزدیک به صد سال درگیر ِ جنگ‌های داخلی بودند و کشت و کشتارهای پی در پی و عدم توافق در پرداخت خون‌بهای کشته‌شدگان داشتند، داوری کند؛ به ویژه پس از جنگ بُعاث که همگی قبیله‌های یثرب (مدینه) در آن شرکت داشتند، این امر را برای ایشان آشکار ساخته بود که مفهوم‌های قبیله‌ای مانند «قصاص» دیگر قابل انجام نیست مگر این که کسی صلاحیت‌دار در بخش‌های دارای اختلاف داوری کند. نمایندگان فرستاده شده از مدینه، از سوی خود و مردم شهر یثرب متعهد شدند تا محمد را در جامعه خویش بپذیرند و از او در برابر خطرهای جانی، مانند خود، نگهبانی کنند.

بر پایهٔ روایت‌های اسلامی، قریش از بیرون رفتن مسلمانان از مکه آگاه شد و برای کشتن محمد نقشه‌ای را به اجرا گذاشت. محمد به کمک علی که در بستر وی خوابید، کسانی که نگهبانش بودند را گمراه کرد و پنهانی به همراه ابوبکر از شهر بیرون رفت. به این سان در سال ۶۲۲ میلادی (۱ ه.ق.) (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) محمد به مدینه، که یک واحه (آبادی) کشاورزی ِ بزرگ بود، هجرت کرد و همراهان وی که با او از مکه به مدینه مهاجرت کردند به مهاجران شهرت یافتند و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند، انصار نامیده شدند. بعدها (در زمان خلیفه دوم) این هجرت، مبدای تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا پیش از هجرت محمد «یثرب» نامیده می‌شد و پس از این هجرت «مدینةالنبی» یا به‌اختصار «مدینه» (برگرفته از مدینةالنبی یا المدینةالمنورة) خوانده شد.






محمد در مدینه
بنیان‌نهادن ساختار سیاسی اجتماعی نو

برای حل شکایت‌های دراز مدت قبیله‌های گوناگون ِ از هم، یکی از نخستین کارهای محمد در مدینه مکتوب‌کردن سندی بود که به «میثاق مدینه» شهرت یافت. این موافقت‌نامه، «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار می‌کند که در آن حقوق و وظیفه‌های هر شهروند و چگونگی رابطه‌های میان گروه‌های گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروه‌ها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود. این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مومنان تعریف می‌کند که دربردارندهٔ یهودیان نیز می‌شد؛ اما غیریکتاپرستان مدینه را دربرنمی گرفت. پیمان مدینه به یهودیان مدینه در ازای وفاداری سیاسی به مسلمانان، حق استقلال فرهنگی و مذهبی می‌داد. ساختار اجتماعی که در قانون اساسی مدینه تعریف شده بود، امت، ظاهری مذهبی داشت اما ملاحظه‌های عملی نیز در آن انجام شده بود و به شکل گسترده‌ای قانون‌های قدیمی قبیله‌ای عرب‌ها را نگه می‌داشت. پیمان مدینه قبیله‌ها را مسئول رفتار اعضایشان می‌دانست.






پیکارها با مکه

متعاقب مهاجرت مسلمانان به مدینه، اهالی مکه اموال آن‌ها را مصادره کردند. به دلیل اینکه مهاجرین در مدینه از نظر اقتصادی تحت فشار بودند و هیچ شغل خالی برای آن‌ها نبود که مشغول به کار شوند، آن‌ها جهت ارتزاق، شروع به یورش به کاروان‌های اهل مکه کردند. این حرکت باعث شروع جنگ مسلح بین اهل مکه و مدینه شد. محمد آیات ۳۹–۴۰ سوره حج را ایراد کرد که در آن‌ها اجازه استفاده از نیروی نظامی صادر می‌شود.

بعدها محمد تصمیم به حمله به یکی از کاروان‌های مکه گرفت، سپس اهل مکه سپاهی فراهم آوردند ولی شکست خوردند. (غزوه بدر) یک سال بعد قریش در جنگی مسلمانان را شکست داد و محمد زخمی شد ولی چون قریش خود را به اندازه کافی قوی نمی‌دید، تا مدینه پیشروی نکردند و عقب‌نشینی کردند. (غزوه احد) در آوریل ۶۲۷ میلادی (۵ ه.ق.) قریش با ۱۰٬۰۰۰ تن به مدینه حمله کرد؛ اما به سبب وجود خندق گرد مدینه، سپاه قریش پس از ۴۰ روز (به روایت دیگر دو هفته) ناامید شد و عقب‌نشینی کرد. (غزوه احزاب) در خلال این جنگ‌ها، بعلت همدستی سه قبیله از یهودیان با مشرکان با وجود تعهد قبلی مبنی بر عدم خیانت، بین مسلمانان و این سه قبیله اختلاف و درگیری پیش آمد. دو قبیله بنی‌قینقاع و بنی نضیر‎ تبعید و قبیله بنی قریظه حذف شد.






صلح حدیبیه

اگرچه محمد قبلاً آیاتی که دستور انجام حج را می‌دادند را تحویل داده بود (سوره بقره آیات ۱۹۶–۲۱۰)، مسلمانان آن را به خاطر دشمنی قریش انجام نداده بودند. در ماه شوال ۶۲۸ میلادی(۶ ه.ق.)، محمد با ۱۴۰۰ تن از پیروانش جهت انجام عمره به سمت مکه رفتند. قریش با شنیدن نزدیک‌شدن مسلمان به مکه، ۲۰۰ سوار را فرستاد که آن‌ها را متوقف کنند. محمد با طی مسیر صعب‌العبورتری آن‌ها را دور زد و به حدیبیه، در حومه شهر مکه رسید. مذاکرات با مکه شروع شد و فرستادگانی بین دو طرف ردوبدل شد. درنهایت پیمان صلحی به مدت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد. نتیجه قرارداد این بود که مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت می‌شناخت. مفاد اصلی قرارداد این بود که طرفین دشمنی‌ها را کنار بگذارند، محمد سال بعد برای حج به مکه بیاید، اگر کسی از اهل مکه به مدینه رفت به مکه بازگردانده شود ولی نه بالعکس، و قبایل آزاد خواهند بود که با محمد یا با قریش در پیمان باشند.






سال‌های پایانی
فتح مکه

صلح حدیبیه تا ۲ سال پایدار بود. فسخ شدن صلح حدیبیه از آنجا شروع می‌شود که محمد پیمان صلحی با یکی از زیرشاخه‌های قبیله بنی‌خزاعه بسته بود. قبیله بنی‌خزاعه روابط دوستانه‌ای با محمد داشت در حالی که دشمنش قبیله بنی‌بکر با مکیان اتحاد داشت. خاندانی از بنی‌بکر شبانه به بنی‌خزاعه یورش می‌برند و تعدادی از آن‌ها را می‌کشند. اهل مکه متحدانشان (بنی‌بکر) را با فراهم کردن اسلحه کمک کرده بودند، و طبق برخی از منابع تعداد کمی از اهل مکه هم در جنگ شرکت کرده بودند. پس از این واقعه، محمد پیغامی به مکه فرستاد و در آن سه شرط را مشخص کرده بود و از اهل مکه می‌خواست یکی را بپذیرند. شروط این بود که اهالی مکه خون‌بهای کسانی که از قبیله بنی‌خزاعه کشته شده‌اند را بدهد، یا اتحادشان با بنی‌بکر را برهم بزنند، یا پیمان حدیبیه را منسوخ اعلام کنند.

پاسخ مکه این بود که آن‌ها فقط شرط آخر را می‌پذیرند. اما کمی بعد به اشتباه خود پی بردند و ابوسفیان را فرستادند که پیمان حدیبیه را احیا کند؛ ولی محمد درخواستشان را نپذیرفت و نیروهای خود را برای جنگ با مکه آماده کرد. در سال ۶۳۰ میلادی (۸ ه.ق.) با نیروی بسیار زیادی که گفته می‌شود ۱۰٬۰۰۰ نفر بودند به سمت مکه حرکت کرد و با حداقل کشته کنترل مکه را به دست گرفت. محمّد بخشش عمومی برای تمامی رفتارهای گذشته و توهین‌ها به اهل مکه داد، به جز ده زن و مرد که او را مورد تمسخر قرار داده بودند و در شعرها و آوازهایشان به او ناسزا گفته بودند. او برخی از این افراد را نیز بعداً بخشید. اکثر اهل مکه مسلمان شدند و محمد متعاقباً نسبت به شکستن تمامی بت‌های درون کعبه و جز آن، اقدام کرد.






فتح عربستان

چندی پس از فتح مکه، محمد متوجهٔ تهدید نظامی از سوی قبایل هوازن که در حال جمع‌آوری لشکری بزرگ بودند شد. هوازن دشمنان قدیمی قریش بودند. قبیله ثقیف که در شهر طائف زندگی می‌کردند نیز به دلیل نزول وجه قریش، سیاستی ضد مکه‌ای اتخاذ کرده بودند. محمد هر دو این قبایل را در غزوہ حنین شکست داد.

در همان سال، محمد به سمت تبوک، در شمال عربستان، لشکرکشی کرد. دلیل این امر شکست قبلی او در جنگ موته و همچنین گزارش‌هایی مبنی بر برخورد دشمنانه با مسلمین بود. اگرچه درگیری‌ای در تبوک رخ نداد، ولی برخی از شیخ‌های قبایل آن ناحیه خود را تابع او کردند. یک سال پس از جنگ تبوک، قبیلهٔ ثقیف نمایندگانی به مدینه فرستادند تا خود را تسلیم محمد کرده و اسلام را بپذیرند. خیلی از بادیه‌نشینان نیز جهت امن بودن از حملات محمد و همچنین بهره‌بردن از غنایم جنگی به اسلام گرویدند. البته بادیه‌نشینان آدابی مغایر با آداب اسلام داشتند و می‌خواستند که استقلال، کد اخلاقی و سنن اجدادی خود را حفظ کنند. بنابراین محمّد فقط از آن‌ها طلب پیمان نظامی و سیاسی کرد که بر اساس آن بادیه‌نشینان حاکمیت مدینه را پذیرفته، به مسلمانان یا متحدان آن‌ها حمله نمی‌کنند، و زکات، مالیات اسلامی، را پرداخت می‌کنند.






حجةالوداع

در پایان سال دهم (۶۳۲ میلادی) پس از هجرت، محمّد آخرین حج و اولین حج کامل را انجام داد و از این طریق تمام جزئیات مراسم حج را به پیروانش توضیح داد. طی این واقعه (حجةالوداع و تعلیم اعمال حج) رخ داد،

در بازگشت به مدینه و در بین راه، محمد به صورت ناگهانی به مدت سه روز در محلی به نام غدیر خم توقف کرد و با جمع‌کردن حجاج خطبه‌ای خواند و در آن جمله «هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست» را با بلندکردن دست علی در برابر جمعیت گفت. واژهٔ «مولا» در عربی به دو معنای «دوست» و «رهبر» است.

تفاسیر شیعه قرآن مائده ۳ را به انتصاب علی (به عنوان جانشین محمّد) در این قضیه نسبت می‌دهند. در صورتی که اهل سنت معتقدند که عده‌ای از تقسیم غنایم در اردوکشی به یمن که توسط علی انجام شده ناراضی بودند و محمد در پاسخ به آنها علی را دوست خویش معرفی کرد تا ناخشنودی آنان را فرونشاند.






درگذشت

محمد چند ماه پس از حجةالوداع مریض شد و چند روزی از سردرد و ضعف رنج برد. در روز دوشنبه‌ای که محمد سخت بیمار بود (که در همان روز هم درگذشت) و نمی‌توانست از خانه بیرون رود، ابوبکر با مسلمانان نماز خواند. از محمد روایت شده که در حال وخامت بیماری مرگ، عزرائیل بر او وارد شد و برای گرفتن روحش اجازه خواست و گفت این تنها موردی بوده و خواهد بود که برای قبض روح کسی اجازه گرفته است. محمد سرانجام در روز دوشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری برابر با ۸ ژوئن ۶۳۲، در ۶۳ سالگی درگذشت. پس از درگذشت محمد ابوبکر وارد مسجد شد و ابتدا آیه‌ای از قرآن را با این مضمون خواند:«محمد نیست مگر فرستاده‌ای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتند؛ پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازخواهید گشت؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمی‌زند و خدا سپاس‌گزاران را پاداش می‌دهد.»آل‌عمران ۱۴۴ سپس گفت: «ای مردم، هر کس محمد را می‌پرستید، پس همانا محمد مرده‌است و هر کس خدای محمّد را می‌پرستید، بداند که او زنده‌ای است که هرگز نمی‌میرد.» او را در منزل عایشه دفن کردند. مسجدی که بعدها به محل دفنش افزوده شد، به زیارتگاه مسلمانان تبدیل شد.. نقل است که چون محمد درگذشت، اهل بیت شروع به گریه و زاری کردند. میان مردم اضطراب و تشویش به راه افتاد. برخی مانند عثمان پسر عفان از سخن گفتن باز ماندند و عده‌ای مانند عمر بن خطاب نیز مردن او را باور نداشتند.






پسایند

محمد قبایل مختلف عرب را با ایجاد امت اسلامی در سال‌های آخر عمرش متحد ساخت. با درگذشت او، اختلافات راجع به جانشینی او در گرفت. عمر بن خطاب، یکی از صحابه مهم محمد، ابوبکر را به عنوان جانشین در سقیفه نامزد کرد و بقیه حمایت خود را افزودند و ابوبکر به عنوان اولین خلیفه مسلمین انتخاب شد. برخی از صحابه همچون علی و سلمان و ابوذر برای مدتی از بیعت با ابوبکر امتناع کردند.

فوری‌ترین کار ابوبکر رسیدگی به شورش‌های قبایل عرب در جنگ‌هایی که مورخین مسلمان بعدی نام «جنگ‌های ارتداد» بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود. پس از ابوبکر، به ترتیب عمر بن خطاب، عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب به خلافت رسیدند که به خلفای راشدین مشهورند. پس از آنان حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. عبدالرحمان سوم و جانشینانش در آندلس، فاطمیان، حفصیان و مرینیان نیز خود را جانشین محمد می‌دانستند. سلاطین عثمانی هیچ‌گاه رسماً خلیفه نبودند. تنها عبدالمجید دوم از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ خود را خلیفه تمامی مسلمانان خواند.






میراث
اصلاحات

به گفتهٔ مورخ ویلیام مونتگمری وات، برای محمد مذهب موضوعی شخصی و انفرادی نبود بلکه «پاسخ کلی شخصیت او به وضعیتی بود که او خود را در آن می‌یافت. او نه تنها به جنبه‌های مذهبی و نظری شرایط موجود، بلکه به وضعیت اقتصادی، اجتماعی، و فشارهای سیاسی که بر مکه در زمان او حاکم بود، پاسخ می‌داد.» به گفتهٔ برنارد لوئیس، دو روایت سیاسی مهم در اسلام موجود است: در اولی به محمد به عنوان زمامدار در مدینه نگاه شده و در دیگری به او به عنوان یک شورشگر در مکه. لوئیس اسلام را نوعی انقلاب می‌داند که جوامعی که به آن‌ها وارد شد را تا حد زیادی تغییر داد.

مورخانی مانند وات، رابینسون و اسپوزیتو، توافق نظر دارند که اصلاحات اجتماعی اسلام جامعه عرب موجود را در حوزه‌هایی هم‌چون امنیت اجتماعی، ساختار خانواده، برده‌داری، حقوق زنان، کودکان و اقلیت‌های قومی بهبود بخشید. به گفتهٔ لوئیس، «اسلام از همان ابتدا اختلافات طبقاتی و مزیت‌های طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغل‌های مختلف برای افراد مستعد باز بود.»






سنت

سنت حاوی اعمال و گفته‌هایی است که به محمد نسبت داده شده و از مسائلی مانند عقاید و آداب مذهبی، بهداشت شخصی و دفن مردگان گرفته تا سؤالات فلسفی مانند عشق میان انسان‌ها و خدا را شامل می‌شود. مسلمانان به محمد به عنوان الگو می‌نگرند و سنت او تأثیر زیادی در فرهنگ اسلامی گذاشته‌است. بسیاری از آداب مذهبی مانند نماز روزانه، روزه، حج سالیانه در سنت یافت می‌شود ولی در ظاهر قرآن یافت نمی‌شوند.






همسران و فرزندان
همسران

زندگی محمد معمولاً به دو دوره تقسیم می‌شود: قبل از هجرت در مکه، و پس از هجرت. گفته می‌شود محمد سیزده زن یا کنیز داشته‌است (نسبت به وضعیت برخی به عنوان زن یا کنیز توافق وجود ندارد) در هنگام درگذشت محمد، نه نفر از همسرانش در قید حیات بودند. ازدواج‌های محمد با اهداف گوناگونی انجام می‌شد: بعضی تصمیم شخصی، بعضی به دلیل بیوه‌بودن زن، و بعضی به دلایل سیاسی، مانند ایجاد و یا حفظ اتحاد قبیله‌ها.

یکی از اشکال‌هایی که در غرب به پیامبر اسلام گرفته می‌شد تعدد زوجات او بوده‌است که آن را ناشی از شهوت‌پرستی می‌دانستند که از پیامبر الهی به دور است. مسلمانان با نگرشی تاریخی و عقلانی، تمام ازدواج‌های او را در آن فضای تاریخی ارزیابی و توجیه می‌کنند. به گفتهٔ برخی منابع، در فرهنگ عربستان دوران محمد، ازدواج فقط یک تصمیم شخصی برای اهداف شخصی نبود، بلکه عموماً وابسته به نیازهای درون قبیله‌ای یا بین قبیله‌ای جهت تشکیل متحدین بود. به عقیده جان اسپوزیتو، ازدواج مجدد برای بیوه‌ها در فرهنگ عرب که بر روی باکره‌بودن دختر تأکید می‌کرد، مشکل بود.

در سن ۲۵ سالگی محمد با خدیجه که سنی بین ۴۰ تا ۴۵ سال داشت، ازدواج کرد. این ازدواج، زندگی مشترک موفقی بود که ۲۵ سال دوام یافت. محمّد از طرق مختلف بر خدیجه تکیه می‌کرد و تا زمانی که او زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد.

خدیجه در ۶۵ سالگی درگذشت. چندی پس از مرگ خدیجه خوله بنت حکیم به محمد پیشنهادکرد که با سوده و یا با عایشه ازدواج کند. گفته شده که محمد از خوله خواست که مقدمات ازدواج او با هر دو را فراهم کند. عایشه که در آن زمان در نامزدی پسری از مشرکان به نام جبیر بن مطعم بود، اما ابوبکر نامزدی او را به هم زد تا با محمد ازدواج کند. گرچه برخی منابع اولیه عایشه را هنگام ازدواج با محمد کودک ذکرکرده‌اند، اما بررسی‌های تاریخی امروزی با این روایات ناسازگار است، و در بررسی منابع معتبر، عایشه هنگام ازدواج زنی جوان در حدود ۲۰ سالگی بوده‌است. سوده نیز بیوه‌ای ۳۵ ساله بود.

حفصه دختر عمر بن خطاب بود که شوهر اولش در جنگ بدر کشته شد. پس از بیوه‌شدن حفصهٔ ۲۰ ساله که ۳۵ سال از محمد کوچک‌تر بود، محمد وی را به عقد خود در آورد.

زینب بنت خزیمه (ام‌المساکین) بیوه عبیده بود و کمی پس از ازدواج با محمد در ۳۱ سالگی درگذشت.

ام سلمه بیوه ابوسلمه بود.

زینب بنت جحش زن طلاق‌گرفتهٔ زید (فرزندخواندهٔ محمد) بود.

جویریه دختر رئیس قبیله بنی‌مصطلق بود.

ام حبیبه بیوه عبید و دختر ابوسفیان (رهبر اهالی مکه و مخالف پیامبر) بود و از طریق شخص سومی با محمد ازدواج کرد.

صفیه از اسیران یهودی در جنگ خیبر بود که شوهرش پس از جنگ خیبر اعدام شده بود. ازدواج صفیه با محمد به زودی — یا در خیبر و یا در مسیر بازگشت به مدینه — صورت پذیرفت.

میمونه نیز بیوه بود و در ۵۱ سالگی با محمد ازدواج کرد.

ماریه را فرمانروای مصر به محمد هدیه داده بود و کنیز محمد بود.

ریحانه بانوی یهودی اسیرشده‌ای از قبیله بنی‌قریظه بود که سیره‌نویسان در مورد همسر یا کنیز بودنش اختلاف نظر دارند. ریحانه که سهم محمد از غنائم بنی‌قریظه بود هنگامی که به نکاح یا کنیزی محمد (۵۸ ساله) در آمد ۲۰ سال می‌داشت.






فرزندان

خدیجه چهار دختر (ام کلثوم، رقیه، زینب، فاطمه) و دو یا سه پسر (قاسم، عبدالله یا طاهر) برای محمد آورد که دو پسر او در کودکی درگذشتند. دو دختر اول با عثمان و فاطمه با علی ازدواج کردند. ام‌کلثوم و رقیه پیش از محمد درگذشتند. ماریه نیز پسری به نام ابراهیم آورد که در دو سالگی درگذشت.






دامادها

عتبه و عتیبه فرزندان ابولهب، عثمان بن عفان، علی ابن ابیطالب و ابوالعاص بن ربیع، دامادهای پیامبر اسلام بوده‌اند.






دیدگاه‌ها
در فرهنگ اسلامی

برخلاف ادیان مسیحیت و بودایی، که عمده هنرهای مذهبی آنان شمایلی است، هنرهای اسلامی به طور اکید، غیر شمایلی بوده و مسلمانان از به تصویر کشیدن خداوند و محمد، منع شده‌اند. اما این بدان معنا نیست که محمد در هنرهای اسلامی به اشکال دیگری حضور ندارد، اسامی او، به خصوص نام «محمد»، به صورت خوشنویسی در همه‌جای دنیای اسلام و به‌خصوص در مساجد باشکوه امپراتوری عثمانی، به‌چشم می‌خورد. همچنین مینیاتورهای پارسی، ترکی و مغولی بسیاری با سبکهای خاص، وجود دارد که پیکر محمد در آن‌ها ترسیم گشته اما صورت او اغلب مخفی یا محو و در هاله‌ای از نور ترسیم گردیده‌است.

به صورت تاریخی میان مسلمانان اختلاف نظر در مورد انجام گناه کبیره یا صغیره توسط محمد، ماهیت آن در صورت پذیرش خطاپذیری، در دوران قبل و یا بعد از تبلیغش وجود داشته‌است. به عنوان مثال حنبلیها معتقد بوده‌اند که محمد تنها عصمت در انتقال وحی داشته ولی خود از گناه مصون نبوده‌است. متکلمان شیعه هشام بن حکم، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی نظرات مختلفی درباره جزئیات عصمت پیامبران داشته‌اند (عصمت در تشیع را ببینید). دیدگاه رسمی شیعیان امروزی دیدگاه سید مرتضی است. پال والکر، مورخ غربی، معتقد است که «قرائت لفظی» از متن قرآن (مثلاً فتح ۲) و احادیث آزادانه به محمد گناه و خطا نسبت می‌دهد و همچنین معتقد است که مسلمانان اولیه نیز ظاهراً چنین برداشتی داشته‌اند. والکر معتقد است که دیدگاه خطاناپذیر بودن از محمد ابتدا توسط شیعیان به محمد منتسب شده‌است.






در دین اسلام

محمد در باورهای اسلامی مقدس‌ترین و واجب‌الاحترام‌ترین شخصیت در تاریخ اسلام به شمار می‌رود.






در سایر ادیان

محمد در نزد بهائیان یکی از پیامبران خدا، در نزد گورو نانک (بنیانگذار آئین سیک) نماینده برهمن (خدای برتر هندوها)، و نزد مورمون‌ها دریافت کننده نور خدا و حقایق اخلاقی می‌باشد.

به نوشته محمود طالقانی، روحانی شیعه، مسلمانان معتقد به ذکر نام و مشخصات محمد پیامبر اسلام در کتاب‌های پیش از خود هستند در حالی که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نمی‌پذیرند. همچنین وی سبب هجرت اقوامی از یهود را به سرزمین حجاز و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بی‌نشان یثرب (مدینه کنونی)، همین پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌ها می‌داند. او قرآن بقره ۸۹ را درباره امید و انتظار اولیه و سپس کفر اهل کتاب به محمد و دین جدید وی دانسته‌است.






در فرهنگ غرب

در قرون وسطی، محمد در تصور عمومی غربیان بت یا خدایی پنداشته می‌شد که توسط مسلمانان پرستیده می‌شود. پس از اصلاحات پروتستانی تصور غرب از محمد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به شخص متقلب، مکار و خودخواهی تبدیل شد. نوشته‌های غربی از قرن ۱۸ به بعد تحلیل‌های تاریخی‌تری از محمد ارائه می‌کردند که عموماً ادعای پیامبری او را رد می‌کرد. این نوشته‌ها آغشته به فلسفه غربی و تأثیر پذیرفته از الهیاتی بود که نویسندگان این اثرها به آن‌ها اعتقاد داشتند. بسیاری از این مطالعات بر پایه تحقیقات تاریخی زیادی بنا می‌شدند و توجه بیشتری به عوامل انسانی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی در مقایسه با عوامل مذهبی، الهی یا روحانی داشتند. تنها در نیمه دوم قرن بیستم میلادی، نویسندگان غربی آگاهی بیشتری از اهمیت واقعیت‌های مذهبی و روحی که در زندگی بنیان‌گذاران مذاهب عمدهٔ دنیا وجود دارد به دست آوردند و موفق به ترکیب پژوهش دقیق (آنگونه که در غرب فهمیده می‌شود) به همراه یکدلی با موضوعی که آن را بررسی می‌کنند شدند. به گفتهٔ ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، نویسنده‌های معاصر عموماً این نظر را که محمد عمداً پیروانش را فریب داده‌است رد می‌کنند و معتقد به صداقت کامل و حسن نیت او هستند. در نظر مونتگمری وات صداقت کامل البته لزوماً درستی را ایجاب نمی‌کند: «محمد ممکن است آنچه در ضمیر ناخودآگاهش بوده‌است را با وحی الهی اشتباه گرفته باشد». به گفتهٔ آلفورد ولش دلیل تأثیر زیاد محمد و موفقیت او اعتقاد خدشه‌ناپذیر او به مأموریتش بود. به باور ویلیام مونتگمری وات تحمل مشقت‌ها جهت رسیدن به هدفش، زمانی که هیچ توجیه عقلانی برای امیدواری وجود نداشت، صداقت محمد را نشان می‌دهد و فرض عدم صداقت محمد درک ظهور و توسعه اسلام را ناممکن می‌سازد.






نقد

از زمان اعلام پیامبری محمد تا امروز، وی در معرض انواع نقد در موضوعات گوناگون بوده‌است.






برخی از مسائل امروزین

مسلمانان دنیا، همواره در گفتار و نوشتار با القاب و احترام از محمد یاد می‌کنند و مخالف نمایاندن هرگونه تصویر مشخصی از چهرهٔ محمد هستند تا مبادا آن تصویر، موجب توهین و بی‌احترامی گردد. موج جدیدی از اعتراضات عمومی مسلمانان و واکنش‌های رسمی دولت‌های اسلامی، با چاپ کاریکارتورهایی از محمد در غرب آغاز گردید. خاورشناس آرتور جفری طی مقاله‌ای به این نکته اشاره می‌کند که متداول‌ترین رنجشی که مسیحیان — بیشتر نابخردانه — در دل مسلمانان نشانده‌اند از آن ناشی می‌شود که آنان از درک حرمت بسیار والایی که مسلمانان برای پیامبر خود قائلند، مطلقاً ناتوانند. آنه‌ماری شیمل همچنین در مقدمه کتاب خود دلیل حذف تصاویر نسخه انگلیسی نسبت به نسخه آلمانی کتاب خود را چنین شرح می‌دهد: «با آنکه آن تصاویر مربوط به آثار دوره میانه اسلام است، اما نمایاندن شمایل پیامبر، خاطر مسلمانان روزگار ما را رنجه می‌نماید، مگر آنکه به توصیف لفظی باشد.»

در سال ۲۰۰۵ چاپ کاریکاتورهای محمد در روزنامه غیر دولتی یولاندز پستن، که در واقع سه عدد از این کاریکاتورها در دانمارک چاپ نشده بودند، واکنش‌های تندی را در میان مسلمانان به دنبال داشت. تظاهرکنندگان در هندوستان و پاکستان پرچم دانمارک را به آتش کشیدند، چندین کلیسای مسیحیان را آتش زدند، در خیابان‌ها با قمه تعدادی از مسیحیان را مورد حمله قرار دادند و یک مسیحی را داخل تیوپ لاستیکی پر از نفت قرار داده و به آتش کشیدند. در پی این اقدامات از دولت دانمارک خواسته شد که بابت چاپ کاریکاتورها در روزنامه یولاندز پوستن عذرخواهی کند اما دولت دانمارک با اشاره به اصل آزادی بیان در دانمارک حاضر به عذرخواهی نشد. در آمریکا، نروژ، آلمان و فرانسه به نشان همبستگی با ییلاندز-پُستن کاریکاتورها را چاپ کردند. در پی آن سفارت خانه‌های دانمارک مورد حمله قرار گرفتند، کالاهای دانمارکی تحریم شدند و در پی به آتش کشیدن کنسولگری ایتالیا در بنغاری ۹ نفر کشته شدند.






فرشته

فرشته و فرشتگان (در سانسکریت پرشیته مرکب از پر+واش به معنی سفیر در فارسی باستان فرائیشته در اوستا فرائشته)موجوداتی فراانسانی پنداشته می‌شوند که در بسیاری از ادیان درباره آن‌ها سخن رفته‌است.

سرشت فرشتگان و امور مرتبط با آنان در ادیان و سنن مختلف، متفاوت است . در یهودیت و مسیحیت و اسلام، آنها معمولاً به عنوان پیام‌آوران از سوی خدا عمل می‌کنند. آنان همچنین گاهی نقشهای جنگجو و نگهبان را به عهده دارند. نظریات در مورد مختار بودن یا مجبور بودن فرشتگان متفاوت است. همچنین فرشتگان با امشاسپندان در دین زرتشت (مزدیسنا) قابل مقایسه‌اند. در حالیکه تظاهر فرشتگان متفاوت است، بسیاری آنان را همچون آدمیان تصویر کرده‌اند. در باورهای عامیانه فرشته نماد پاکی و خیرخواهی است.






شکل‌گیری اعتقاد به فرشتگان

بسیاری از پژوهشگران سکولار باور دارند که مفهوم فرشته توسط دین زرتشتی به دین‌های ابراهیمی معرفی شده‌است. در آغاز شکل گیری ادیان ابراهیمی، خدا به گونه موجودی بود که در کارهای بشر دخالت می‌کند و آنها را در صورت لزوم بی رحمانه تنبیه می‌کند. این خدا منعکس کننده طرز فکر انسان کوچ نشین و بدوی آن زمان بود که می‌توانست شخصاً با انسان صحبت نماید. به مرور تحت تاثیر دین زردشتی خدا موجود آسمانی و فرا سوی دسترس انسانها و بخشنده و مهربان شد. در این هنگام بود که نیاز بود که حد فاصل به انسان و خدا را موجودی مانند فرشتگان پر نماید. از این هنگام انسانها بجای خدا با فرشتگان سخن می‌گفتند. فرشته مانند جبرئیل یاوحی مسئولیتی دارند






فرشتگان مقرب

فرشتگان مرتبه‌های متفاوتی دارند. فرشتگانی که از همه به خدا نزدیک تر اند، مقرب نامیده می‌شوند. چهار فرشته مقرب در اسلام عبارت اند از:

میکائیل
اسرافیل (فرشته صور)
جبرئیل (فرشته وحی) که در قرآن با نام روح الامین یا روح القدس نیز آمده‌است.






عزرائیل (فرشته مرگ)

فرشتگان دیگر

شیدائیل
شجائیل
شیطائیل
شکدائیل
شکرائیل
شرائیل
شخائیل
شیرائیل
دردائیل
page3 - page4 - page5 - page6 - page7 - page9 - page10 - | 6:49 pm
قطب‌نما
قُطب‌نما وسیله‌ای برای تعیین جهت و جهت‌یابی. این وسیله با استفاده از میدان مغناطیسی زمین جهت قطب شمال را نشان می‌دهد که در حقیقت شمال مغناطیسی زمین است؛ که با شمال حقیقی مقداری فاصله دارد. زاویه بین شمال حقیقی و شمال مغناطیسی، میل مغناطیسی نامیده می شود. امروزه برای تعیین شمال حقیقی از قطب‌نماهای پیشرفته‌تری مانند قطب‌نمای ژیروسکوپی استفاده می‌شود.
تأثیرات جاذبه‌های مغناطیسی موضعی (فلز و الکتریسیته)






هر گاه قطب‌نما در نزدیکی اشیای آهنی یا فولادی و یا منابع الکتریکی قرار گرفته باشد، عقربه‌اش از جهت قطب مقداری منحرف می‌شود، که به آن انحراف مغناطیسی می‌گویند. کلاً به همراه داشتن اشیایی از جنس آهن یا انواع مشابه آن می تواند باعث اختلال در حرکت عقربه شود. حتی وجود یک گیره کاغذ روی نقشه ممکن است مساله ساز شود. بنابراین، هنگام استفاده از قطب‌نما باید مطمئن شویم که از اشیای انحراف‌دهنده آن، به‌طور کلی دور است. همچنین احتمال تأثیرگذاری جاذبه‌های مغناطیسی موجود در خاک نیز وجود دارد، که بسیار نادر است.

در جدول زیر حداقل فاصله‌ی وسایل مختلف از قطب‌نما -برای این‌که قطب‌نما شمال مغناطیسی را به درستی نشان دهد- آمده است:

اشیا فاصله

خطوط برق فشار قوی 55 متر
کامیون و اتومبیل 10 متر
خطوط تلفن 10 متر
ابزار الکتریکی و مکانیکی 2 متر
کلاهک‌ها و اشیاء کوچک فلزی 2/1 متر





قطب‌نمای پیشرفته
قطب‌نماهای پیشرفته که بیشتر در صنایع مخابرات و امور نظامی به کار برده می‌شوند، مجهز به سلول‌های شب‌نما هستند که حتی در تاریکی شب عمل جهت‌نمایی را صورت دهند. این نوع قطب‌نماها در دوربین‌های دو چشمی نظامی، تانک‌ها، نفربرها و حتی در ساختمان برخی خودروهای پیشرفته نیز به کار می رود. از قطب نماهای پیشرفته در اندازه گیری طول جغرافیایی و عرض جغرافیاییِ محل نیز استفاده می‌کنند که در نقشه‌خوانی، پیاده‌سازی عملیات نظامی، دیده‌بانی در مناطق جنگی و ... نقش تعیین‌کننده دارند.
قطب نمای M1

ساختمان قطب نماي M1

1 – دستگيره يا شصتي : حلقه اي است كه در انتهاي قطب نما قرار دارد و براي نگهداشتن قطب نما به حالت تراز در موقع استفاده بكار مي رود.

2 – درب قطب نما : درپوشي است آلومينيومي كه در وسط آن تار موئي قرار دارد و كاربرد تارموئي مانند مگسك اسلحه است و دو سر تار موئي دو نقطه فسفري (شبنما) وجود دارد و در موقع كار شبانه از آن استفاده مي شود .در حاشيه درب قطب نما خط كشي تعبيه شده است و بر اساس مقياس 000/50 : 1 بر مبناي كيلومتر مدرج شده است.

3 – تيغه نشانه روي و عدسي چشمي : تيغه ايست كه بالاي آن شكاف كوچكي همانند شكاف درجه اسلحه است و با زاويه 45 درجه نسبت به صفحه مدرج قرار ميگيرد و در موقع گرا گرفتن با كمك تار موئي بكار مي رود. در اين حال توسط عدسي چشمي كه در وسط تيغه تعبيه شده اعداد مربوط به گراي هدف نشانه روي شده قرائت مي شود. خواباندن تيغه بر روي صفحه قطب نما سبب قفل شدن صفحه مدرج مي شود.

4 – بدنه : كليه اجزاي قطب نما در داخل بدنه كه از جنس آلومينيوم است قرار دارد. در كنار اين محفظه خط كشي تعبيه شده كه با باز شدن كامل درب قطب نما ، خط كشي قطب نما را كامل ميكند.

5 – طوقه كار در شب : طوقه متحركي است كه جداره خارجي آن دندانه دار است و تعداد 120 دندانه دارد اين دندانه ها با زائده اي در كنار قطب نما در تماس است كه به هنگام چرخش تق تق صدا ميدهد و هر تقه برابر 3 درجه است . بر روي صفحه طوقه يك خط و يك نقطه فسفري مشاهده مي شود كه در موقع كار در شب از آن استفاده ميشود.(زاويه بين خط و نقطه 45 درجه و 15 تقه است)

6 – صفحه ثابت : در زير طوقه كار درشب صفحه شيشه اي ثابتي قرار دارد كه روي آن يك خط سياه بنام شاخص تعبيه شده . اين خط درست در امتداد شكاف تيغه نشانه روي و تار موئي قرار دارد كه در موقع گرا گرفتن هر عددي زير شاخص باشد گراي آن امتداد است.

7 – صفحه مدرّج : صفحه ايست لغزنده كه عقربه مغناطيسي روي آن نقش بسته است .بر روي اين صفحه دو گونه تقسيم بندي وجود دارد.

الف : تقسيم بندي داخلي كه برحسب درجه صورت گرفته و به رنگ قرمز ميباشد كه به ازاي هر 5 درجه علامت گذاري وهر 20 درجه عددگذاري شده است.(محيط دايره به 360 قسمت مساوي تقسيم شده و زاويه بين دو شعاع دايره كه يك قسمت را فرا گرفته است ، يك درجه نام دارد).

ب : تقسيم بندي خارجي كه برحسب ميليم غربي و برنگ سياه است كه به ازاي هر 20 ميليم علامت گذاري و هر هر 200 ميليم عددگذاري شده است ولي دو صفر سمت راست آن اعداد بمنظور اختصار حذف شده است.(در اين تقسيم بندي محيط دايره به 6400 قسمت تقسيم شده كه هر قسمت آنرا يك ميليم گويند).





شمال

شُمال (شِمال هم تلفظ شده) یا آپا یا اَپاختَر، یکی از چهار جهت اصلی است.

در نقشه‌ها جهت شمال را همیشه به سوی بالای نقشه نشان می‌دهند.
پیرامون واژه
شمال واژه‌ای عربی و فارسی آن آپا یا اَپاختَر است.در زبان پارسی میانه، خشکی‌های شمال غربی کره زمین را وُروبَرشت و خشکی‌های شمال شرقی را وُروژَرشت می‌نامیدند.در بُندَهِش آمده که برای هر جهت اصلی یک سپاهبد گمارده شده و سپاهبد شمال، ستاره هفت‌اورنگ (محتملاً نگهبان شمال) است.

در زبان
در سند املاک از شمال قیدی ساخته می‌شود به صورت «شمالاً». (نمونه: این مکان شمالاً به زمین فروشنده محدود است.) به افراد و چیزهای منسوب به شمال، شمالی یا شمالیه (نمونه: بلاد شمالیه) گفته می‌شود. در ادبیات شمالی‌پیکران به معنی ستارگانی است که از شمال طلوع می‌کنند.به منطقه بالای مدار قطب شمال در فارسی شمالگان گفته می‌شود.





باختر
باختر یا غَرب یکی از چهار جهت اصلی در جغرافیا است که در نقشه‌ها معمولاً در سمت چپ نقشه است. باختر محل فروشدن یا غروب خورشید و بنابراین جهت مخالف گردش زمین است. به هنگام ناوبری برای رفتن به سوی باختر باید سمت قطب‌نما را روی °۲۷۰ قرار داد.
کاربرد امروزی

لغت‌نامه‌هایی که مشخصاً به فارسی امروز می‌پردازند دربارهٔ واژهٔ «باختر» چنین آورده‌اند:

فرهنگ معاصر فارسی (صدری افشار و دیگران:۱۳۸۱) «باختر» را ادبی می‌داند و به مدخل غرب (که مفصلتر است) ارجاع می‌دهد.
فرهنگ روز سخن (انوری:۱۳۸۳) «باختر» را «مغرب» (که باز مدخل مفصلتری است) معنی می‌کند.

با توجه به این که هر دوی این فرهنگها مدخل مفصلتری تحت «مغرب» یا «غرب» دارند، به نظر می‌رسد که باید فرض کرد واژهٔ «باختر» به نظر این فرهنگ‌نویسان از واژه‌های «غرب» و «مغرب» مهجورتر است.
کاربرد قدیمی‌تر

«باختر» در ادبیات فارسی به معنی شمال و شرق هم استفاده می‌شده است.

در لغتنامه دهخدا دو مدخل برای «باختر» وجود دارد: یکی به عنوان جهت جغرافیایی و دیگری به عنوان سرزمین باکتریا (بلخ). در مورد مدخل اول (که موضوع این صفحه است)، برای معنی شمال (برای این کلمه)، تنها به اوستا اشاره شده است (و برای آن نیز باختر را با واژهٔ اوستایی «اپاختر» - apãxtar - یعنی آنطرف‌تر یکی گرفته است).

در بعضی از مثالهایی که از متون قدیمی فارسی برای این کلمه آورده شده است، باختر متضاد خاور است. همچنین در جایی (به نقل از شرفنامهٔ منیری) اشاره شده است:

«تحقیق آنست که باختر مخفف با اختر است و اختر ماه و آفتاب هر دو را گویند پس باختر مشرق و مغرب را توان گفت ازین جهت متقدمین بر هر دو معنی این لفظ را استعمال کرده‌اند لیکن خوار به معنی خور بیشتر آمده از این جهت خاور به معنی مشرق بیشتر استفاده می‌شود ...»

در یکی از پاورقیهای مربوط به این کلمه نیز آمده است:

«شاید اختلافاتیکه در معنی باختر روی داده از باختریان (بلخ) باشد که مردم در همسایگی جنوب او، او را شمال و در شمال جنوب، و در مغرب مشرق و در مشرق مغرب می‌نامیده‌اند.»

در نمونه‌هایی از اشعار شاعران فارسی‌زبان (از فردوسی و ناصرخسرو گرفته تا خاقانی و نظامی و سعدی)، باختر به معنای مغرب به‌کار رفته است
. البته مثالهایی نیز از کاربرد عکس آن وجود دارد (در اشعار فرخی و عنصری و سوزنی و دو بیت در بعضی از نسخ شاهنامه).




خاور
خاوَر واژه‌ای پارسی برابر با شرق عربی است. در جغرافیا، خاور امروزه به معنی شرق، یکی از چهار جهت اصلی، است.
کاربردهای قدیمی
البته در اصل خاور در زبان پارسی بازماندهٔ واژهٔ خوربران یا «خوروران» (جای بردن خورشید، جای غروب خورشید) یعنی غرب است.

در پارسی به شرق «خوراسان» (که همین نام را روی استان خراسان گذاشتند زیرا شرق ایران بزرگ بود) و به شمال «اپاختر» (واژهٔ امروزی باختر نیز که به غرب گویند بازماندهٔ اپاختر است) گویند.

فرهنگ فارسی عمید و لغت‌نامه دهخدا این را تایید می‌کند. مثلاً در بیتی از رودکی، «مهر دیدم بامدادان چون بتافت، از خراسان سوی خاور می‌شتافت» یا در بیتی از خاقانی «چون پخت نان زرین اندر تنور مشرق، افتاد قرص سیمین اندر دهان خاور» به معنی اصیلش آمده‌است.

خاور در بعضی از لغت‌نامه‌های قدیمی‌تر، از جمله برهان قاطع و آنندراج، به هر دو معنی ذکر شده است.





جنوب
«نیمروز» تغییر مسیری به این صفحه است. برای کاربردهای دیگر نیمروز (ابهام‌زدایی) را ببینید.جنوب یا نیمروز یکی از چهار جهت اصلی است. جنوب نقطه مقابل شمال است و ۹۰ درجه با خاور و باختر اختلاف جهت دارد. بطور قراردادی در نقشه‌ها، نقطه یا جهت پایینی نقشه را جنوب می‌نامند.






جهت‌یابی

جهت‌یابی، یافتن جهت‌های جغرافیایی است. جهت‌یابی در بسیاری از موارد کاربرد دارد. برای نمونه وقتی در کوهستان، جنگل، دشت یا بیابان گم شده‌باشید، با دانستن جهت‌های جغرافیایی، می‌توانید به مکان مورد نظرتان برسید. یکی از استفاده‌های مسلمانان از جهت‌یابی، یافتن قبله برای نماز خواندن و ذبح حیوانات است. کوهنوردان، نظامیان، جنگل‌بانان و... هم به دانستن روش‌های جهت‌یابی نیازمندند.

هرچند امروزه با وسایلی مانند قطب‌نما یا سامانه موقعیت‌یاب جهانی (جی‌پی‌اس) می‌توان به راحتی و با دقت بسیار زیاد جهت جغرافیایی را مشخص کرد، در نبود ابزار، دانستن روش‌های دیگر جهت‌یابی مفید و کاراست.


جهت‌های اصلی و فرعی

اگر رو به شمال بایستیم، سمت راست مشرق (شرق، خاور)، سمت چپ مغرب (غرب، باختر) و پشت سر جنوب است. این چهار جهت را جهت‌های اصلی می‌نامند. بین هر دو جهت اصلی یک جهت فرعی وجود دارد. مثلاً نیمساز جهت‌های شمال و شرق، جهت شمالِ شرقی (شمالِ شرق) را مشخص می‌کند.

با دانستن یکی از جهت‌ها، بقیهٔ جهت‌ها را می‌توان به سادگی مشخص نمود. مثلاً اگر به سوی شمال ایستاده باشید، دست راست شما شرق، دست چپ شما غرب، و پشت سر شما جنوب است.


روش‌های جهت‌یابی

برخی روش‌های جهت‌یابی مخصوص روز، و برخی ویژهٔ شب اند. برخی روش‌ها هم در همهٔ مواقع کارا هستند. توجه شود که:

بسیاری از این روش‌ها کاملاً دقیق نیستند و صرفاً جهت‌های اصلی را به صورت تقریبی مشخص می‌کنند. برای جهت‌های دقیق باید از قطب‌نما استفاده کرد، و میل مغناطیسی و انحراف مغناطیسی آن را هم در نظر داشت.
آن‌چه گفته می‌شود اکثراً مربوط به نیمکره شمالی است؛ به طور دقیق‌تر، بالای ۲۳٫۵ درجه (بالای مدار رأس‌السرطان). در نیم‌کره جنوبی در برخی روش‌ها ممکن است جهت شمال و جنوب برعکس آن‌چه گفته می‌شود باشد.
 
ساعت : 6:49 pm | نویسنده : admin | مطلب بعدی
شمال غرب | next page | next page